پنجشنبه ۶ ارديبهشت
|
|
چه سوگوارانه
میخوانمت
ای دوریت
ترانه رهایی یک زندانی
|
|
|
|
|
دیگر کسی بر در این سرای زنگ نمی زند
به کلبه احزان غم سرا هم سنگ نمی زند
|
|
|
|
|
بکجا می روی ای دوست
خانه نشانش اینجاست
و در این آبادی، خانه بی وصل
تو ویران است
|
|
|
|
|
نیمه شب
که نشسته لب حوض
در یک حیاط قدیمی
با ماه چهارده ام
|
|
|
|
|
دیگـر نـیازی نیست ؛ ای قـدر ناشـنـاس
زینکه تـثبیـت شـد بیوفایـی ، سپاس
وقتـی ؛ بـدانـی خـاکـس
|
|
|
|
|
عشق یعنی ساختن تا سوختن
روز و شب خورشید وش افروختن
|
|
|
|
|
فاتحهات را خواندهام!
چه باشی،،،
--چه نباشی...
لیلا_طیبی(رها)
|
|
|
|
|
وڵاتی من، خۆی سرگوونخانهیکه
دیر و هاوێر لە زمان و جلوبەرگ و ئایینم
|
|
|
|
|
غروب حرم
غروب حرمت به خود مات می کند ما را
چو می بینیم جلوهی ذات پاک یکتا را
غروب حرمت
|
|
|
|
|
به من به من بگو که دلاشوب تر منم یا تو؟
|
|
|
|
|
تو نفس در سینه چنان جان منی
تو نمی دانی که جانانی و جنی منی
|
|
|
|
|
داغ اگر بر دل نشیند سوزش دل بی صداست
داغ پیشانی ، برادر از پی رنگ و ریاست
|
|
|
|
|
او شود خون خدا در جان تو
روز محشر حجت ایمان تو
عشق را مجنون بی همتا شود
چشم پوش از زادهء لیلا
|
|
|
|
|
عطری که تراوش کند از خود، دلدار
اکسیر تن است و هنر یک سحّار
|
|
|
|
|
بشکن این پیله تن بار دگر پروانه شو
|
|
|
|
|
و بغض ابر غزل وا شد و تو را بارید
ردیف و قافیه نام تو را بهانه گرفـت
|
|
|
|
|
تو را هنوز منتظر، هنوز دوست دارمت
هنوز می نویسمت، هنوز می سرایمت
|
|
|
|
|
گوش کن! قصه: درام است، شنیدن دارد
صحنه ی جرم از این زاویه دیدن دارد
|
|
|
|
|
در عطش و هرم غزل ساختن
رخش خیال از سر شب تاختن
تا به سحر قافیه پرداختن
آخر سر قافیه را باختن
|
|
|
|
|
من هم از نسل سرد دیماهم
انجمادی نهفته در آهم
|
|
|
|
|
حلقه به قامتم بزن، بغض مرا بغل بکن
|
|
|
|
|
یکتای بی ترادف / یک شعر مستزادی
تجمیع یک تعارض / تلفیقی از تضادی
|
|
|
|
|
تو پناه منی یا رب
تو نشان منی یارم
کجا کجا تو را بیابم تو بگو
کجا کجا شوم به راهت تو بگو
|
|
|
|
|
ای که همواره شوی یار حسین
یکدل و طالب و پرگار حسین
بر دلت پاس بدار یاد حسین
تا شوی محرم اسر
|
|
|
|
|
خورشید آیه ی تکویر
بتاب وبشتاب که سینه ای سوخته می خواهم
|
|
|
|
|
کی اندازه ی من دوست داره که
سر تو با دنیا گلاویز شه
با اخمات بره توی لاک خودش
تو غربت مث شمس تب
|
|
|
|
|
خالق گفت که مهدی حاظر است
چشم و دل را بشور او ناظر است
|
|
|
|
|
ما غافل از آن فـرد خداونـد مُـبينيـم
بيهوده بر آن ديدن جسمش به كمينيـم
|
|
|
|
|
.. اما آنکه دیوانه کرده ام
که بار ها می کوبم و
باز پروانه می مانم..
|
|
|
|
|
تو چون ابری
که میباری
تو چون ماهی
که میتابی
تو چون خورشید
سوزانی
|
|
|
|
|
صدای العطش را شنیدند ولی ،
حتی یه قطره آب به اونها ندادند
|
|
|
|
|
هزار برگم و من تمام خط خطی ام ...
|
|
|
|
|
در خلوت شب های مالامال از احساس
حقیقتی در آیینه حجاب برداشت
در دوراهی حراج بین بودن ونبودن
سایه
|
|
|
|
|
آمدم چیزی بگویم چشم هایم خسته شد
طعم آن دلواپسی ها درنگاهت بسته شد
خواستم دل را بگویم پیش پایت خس
|
|
|
|
|
به سیلِانتظار
جانگرفتهست باران
به انتظارِسیل
چهکسی پنجره بود؟
|
|
|
|
|
عشق وعرفان
عطر لبخند شما دل را بهاری میکند
غصه و غم را از این برزن فراری میکند
می رود در تار و پ
|
|
|
|
|
چون خاک نداشت دلبر او
می رفت سر مزار دریا ...
|
|
|
|
|
ترکیب درخت تن خود با چه سرشتی
تا مرتکبت گشتهام ای سیب بهشتی
|
|
|
|
|
من هوایی شده ی موی پریشان توام
من که مشهور ترین،عاشق و مجنون توام
|
|
|
|
|
پرواز به جنگل پر از مه ابریشمین.
یعنی بهشت خداوند بر روی زمین.
|
|
|
|
|
عشق گاهی مثل آب است
و گاهی مثل آتش
آن روزها که عاشق هم بودیم
زندگی معنای روشن عشق بود
آنچنان که
|
|
|
|
|
عادتم گشتی و ترکت موجب صدها مرض
ترکِ عادت های بد ، باید که گاهی هم نکرد
|
|
|
|
|
صد گناه و معصیت با درد و آه اورده ام
|
|
|
|
|
به چشمم سراب تو آمد و گم شد ره خانه ام
|
|
|
|
|
پیش چشم نانجیبان اصغر خود را مبر
از سه شعبه میشود اصغر چو گل پرپر حسین
|
|
|
|
|
شک نکن از این دیار خواهم گذشت
|
|
|
|
|
این خطای آخرم تقدیم چشمان تو باد
سعی بی اندازۀ تو مستحق بردن ست
|
|
|
|
|
به كار نيك و پاكـي پاي بستـم
نكـو كاري بـشد صـادر زِ دستـم
|
|
|
|
|
سکوت بر لب می گذاری
سیب را زیبا می کنی
|
|
|
|
|
یک سبکسر میگفت :
باید پرخاش کنم
باید این مزرعه را ،
پُر از خشخاش کنم
|
|
|
|
|
آیا میتوانم بگویم
زندگی کردهام
بیآنکه
زیر باران
با دستان باز
رو به آسمان
قطرههای باران را
|
|
|
|
|
دلم کمی سپید میخواهد!
نه از جنس برف
|
|
|
|
|
من حواسم به تو پرت است...
|
|
|
|
|
دانی که چرا؟غرق تماشای تو هستم
دانی که چرا؟دل به احساس تو بستم.
|
|
|
|
|
یار سالدی منی غم گونه احوالیمَ باخدی،،
احوالیمه اوت سالدی یانان حالیمَ باخدی،،
|
|
|
|
|
امشب واژه ای خالیم خیالیم...
|
|
|
|
|
بی قرارم شبها از برای دوری و فراق تو
دلتنگی هر شبم از برای دیدار به شوق تو
|
|
|
|
|
همان بودی که عمری در خیالم می پرستیدم
|
|
|
|
|
باغبون دلم تنگه نگاته....ی زیره دیدنه مهربونیاته...
باغبون دستامو بگیر همجا غربته....بریم جایی که
|
|
|
|
|
آتش همه از عشق بود دودش کو
دریاست به پهنای جهان رودش کو
|
|
|
|
|
هر شعری واسه ... لیلی ست
یکی ، دنبال بی نظمی
|
|
|
|
|
رفتهای تا روز و شب تب دار باشم با غمت
|
|
|
|
|
کتابی نو روبروی خود بگشای
چشمانت را ببند
به محتوای درون کتاب فکر کن
به آدم هایی که در آن زندگی
|
|
|
|
|
آمـد دوبـاره مـاهِ پُـرسـوزِ محرم - شد تازه آن داغِ جگرسوزِ محرم
|
|
|
|
|
من شعر و تو از یک غزلت نیست نشانی!
|
|
|
|
|
کسی که مُرده نمیتونی دوباره بکشیش
|
|
|
|
|
آفرینش نقشی از من بود وقتی در ازل
عشقِ حوّا را خدا در قلبِ آدم میگذاشت!
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۵ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |