جمعه ۲۳ شهريور
|
|
ما بدین سرخوش میان عالمیم
یوز ایرانی فقط باشد پلنگ
|
|
|
|
|
فراخواندی مراباقدرت از چشمانِ جادویت
|
|
|
|
|
کاشکی مثل کبوترا میچرخیدم تو حرمت
|
|
|
|
|
یارب این کشتی طوفان زده از بحر نجات آر و به ساحل برسان
|
|
|
|
|
اگر ان طور که شیرازی به داد ان ترک شیرازی
|
|
|
|
|
تو علی بی غم و من هم شده ام آفت جانم
|
|
|
|
|
به نام خداوند رحمان پاک
فرح بخش هر قلب اندوهناک
خداوند طوفان وباران وبرف
خداوند بیدار اصهاب کهف
|
|
|
|
|
این اسب جهان را که بود شاهسواری
|
|
|
|
|
باش تا شعر تو تحریر شود، بعد برو
عشق با چشم تو تکثیر شود، بعد برو
...
|
|
|
|
|
دوش برای دیدنت جور سحر کشیده ام
|
|
|
|
|
دهنت را به چه تشبیه کنم چای بریز
تشنه را چگونه توجیه کنم چای بریز
نُقل گلبرگ گل محمدی چشیده ای؟
|
|
|
|
|
ای دل تو از این زندگی و پای گرفتار چه دیدی؟
|
|
|
|
|
ای دلیل شعرهایم، ای هوای هر غزل
اشکهایم را به چشم واژههایم دیدهای؟
|
|
|
|
|
می شود روزی شود مست شوی
مست از بودن من
من دیوانه و مجنونِ سُرایش از تو
ای که شاه بیت غزل های منی
|
|
|
|
|
آن شب که دلم دلش دلی تنها شد
خامی بنمود و در دلش غوغا شد
سوگند به نیمه شب دلم دریا بود
تا اینکه ش
|
|
|
|
|
این چه دردیست که بر جان من انداخت سپهر
|
|
|
|
|
.....................د....
..................................
|
|
|
|
|
همیشه غصه و تشویش و اضطراب جهان
نشانه های بلایای آخر صفرند
|
|
|
|
|
مِهرْ زِ هر قافلهْ ای عشق!تاراجْ چرا!
آن چَشم که پَسَندیدْ پَسْ تاراجْ چرا!
هر چَشمْ نَخورَد چَشم
|
|
|
|
|
شب بود و هوا خواهیت ای ماه نبودی
|
|
|
|
|
دلا نمانده دگر چاره ای و تدبیری
به حکم حبس ابد در قفس به زنجیری
|
|
|
|
|
در حس عطر تو ببودم....
که
دستانم....
از گرمای ، آب جوش لبریز گشته از دوری تو...
در فنجان یادگار.
|
|
|
|
|
بی عشق تو دنیاست پریشان و غم انگیز
با عشق تو زیباست گُل افشان و دل انگیز
|
|
|
|
|
این منم که این چنین دیوانه و رسوا شدم؟
|
|
|
|
|
"بهاي أدمی بهشت است، ارزان نفروشیم"
هبوط به بهای از کف رفتنِ بهشت،واقع گشت،
چنانکه جنابان حوا و آد
|
|
|
|
|
من همه را تو دیدمو، تو مرا در کنارت ندیدی
من کوه را برای تو گشتمو، تو اتاق را برایم نگشتی
من
|
|
|
|
|
شکوفههای ماندگار
.به یاد استاد محمد علی بهمنی.
|
|
|
|
|
من ازهیچ آمدم ،
پس هیچ هیچم
|
|
|
|
|
خداوندا ترحم کن زفضلت بر دل ما
|
|
|
|
|
خوب می دانم که دلتنگیِ من پایان ندارد
|
|
|
|
|
از شهد و عسل ز دور تو لبریزی
شیرینی و مهربان و شورانگیزی
گفتم که دمی کنار تو بنشینم
افسوس که بر ز
|
|
|
|
|
صدای پای چشمانت
دلم را در تکاپو بُرد و رونق داد
کهدر مست خمارین نگاهت تا همیشه باشد این واداده ی
|
|
|
|
|
نامسلمان! به خدا این نه مسلمانی بود!
|
|
|
|
|
اهل دل را جز محبت قصد نیست
حاصل اين معرفت جز وجد نیست
|
|
|
|
|
دوبیتی/ابوالقاسم کریمی/167
|
|
|
|
|
هر روز پرسه می زند افکارم
...............
|
|
|
|
|
با نام خدای حق تعالی
آن کس که نداشت یار و همتا
|
|
|
|
|
ما گروهی نمونه بودیم
درامتحانِ عشق / درخودداوری از خود باوری
وگونه به گونه اشکهای زندگی را
درمرگ
|
|
|
|
|
از اینکه درک کردم
و درک نــشـــدم ؛؛
درد مـیکــشــم ..!
|
|
|
|
|
چلّه کشی ،قاب دل نحله فکرت مدام
|
|
|
|
|
این شعر را در راه برگشت از سفر مشهد به سوی شیراز در وصف امام هشتم مان سروده ام
تقدیم به نگاه پر نو
|
|
|
|
|
تا علتِ من درونِ علت ها نیست
پیداست ز من ، دلیلِ من پیدانیست
جُغدَم که همین خرابه ، آبادِ من است
|
|
|
|
|
کُفر است ولی در دلِ بشکسته خدایی
|
|
|
|
|
دخترم..
حلولِ مِهر
ازاقلیمِ سپیده دمان
عرش را
به وَجد،
عالم را
ب رقص میدارد!
آنگاه که...
|
|
|
|
|
از نیمه تاریک خانه هنوز هم می ترسد
|
|
|
|
|
آوازه ی آواز،
به آسمان رفت
|
|
|
|
|
همه چیز زمزمه خیال بود
همه چیز سراب شادی بود
خاطراتم را همه را قمار کردم
و یکی یکی باختم به خودم
|
|
|
|
|
ساقی ز چشم مستت جامی بده خماران
مطرب نوای نی کن با رقص گلعذاران
|
|
|
|
|
غزل عاشقانه سنتی
دلتنگ و غریبانه در خلوت خاموشی
این خانه فقط دارد یک کنج فراموشی
|
|
|
|
|
پالودن خون جگرم برده نفس!
|
|
|
|
|
قربون آن دستهای پر احساست
به قد م هات که بهار و با خود
به زمستون قلبم میاره
|
|
|
|
|
در چاه سرد چشمت با گریه غوغا میکنم ..
|
|
|
|
|
نه نه نه نه! نه من کنم این را نه!
|
|
|
|
|
ای لبت همچو شکر
کفر از این بدتر نیست
که لبت باشد و پرهیز بیاید به وسط
گنه از این بدتر
در جهان نی
|
|
|
|
|
تو از صف مرگ پروا می کنی دائم ولی اما
|
|
|
|
|
به ظالم میدهی قدرت مساکین را لگدمالی
بگو از رازِ این حکمت چرا هر دم در این حالی
خدایی تو خدایی ک
|
|
|
|
|
در ستایش حضرت امام رضا (ع)
|
|
|
|
|
سرانجام از سمت ایمان رسید
سرانجام آن جان جانان رسید
سرانجام آن ماه تابان رسید
و آن مرهم و عشق و د
|
|
|
|
|
دریایِ ما ماهی داره
ماهی هایِ قشنگ داره
ماهی ریزه پیزه
رنگش چقدر سفیده
آب می خوره قُلپ قُلپ
|
|
|
|
|
اهل بند و قیچی ی خیاط این دوران نشو
|
|
|
|
|
بریز ساقیا که امشب نویسم از تو
|
|
|
|
|
هزار بار ببخشی ولی دوباره هنوز
کریم در اثر ذات خویشتن باشی
|
|
|
|
|
هر شب مجسم میشوی در بسترِ عریانِ عشق
الماسو شبنم میشوی در چشمِ پُرباران عشق
چشمی بهچ
|
|
|
|
|
خلقین اورگی وحشی کیمی قاچماقدا
توپلار اولاری کیمسه کی خوش اخلاقدا
|
|
|
|
|
حق تمام شهر را زیبایی ات خورد
|
|
|
|
|
می تابد نور خورشید
در طلوع عشق
آذر اندک اندک
می بندد
کوله بارش را
می سپارد اناری
به دس
|
|
|
|
|
شخم می زند
بوسه هایش
بر تن خاطره
|
|
|
مجموع ۱۲۶۶۲۳ پست فعال در ۱۵۸۳ صفحه |