جمعه ۱۰ فروردين
|
|
مرا باروح وعطر گل یکی کن وبعداز ان بخوان شعری برایم
گره کور است وقتی که نبستی خطا
|
|
|
|
|
من سالهاست
از یادها رفته ام
به هر حال فرقی هم ندارد...
|
|
|
|
|
اینجا سیاه،تاریک ست خورشید نمی آید
دگر شاهزاده ای با اسب سپید نمی آید
|
|
|
|
|
به یادم هست روزی را
میان واپسین اندوه پاییزی
کمی آنسو ترک شاید...
زمانی را که با هم، دفتر پ
|
|
|
|
|
تشنه ی بوسه ام همه ذره به ذره ی تنم
|
|
|
|
|
شاعر! منم آن راهب دیروز که تسبیح بدستم
|
|
|
|
|
تا نگاهت می کنم از شوقِ چشمم خود به خود
دکمه های بستۀ پیراهنت وا می شود
|
|
|
|
|
بخشی از مثنوی بلندبدون ویرایش
|
|
|
|
|
نگاه من به زندگی شوم می شود وقتی..
که عاشق به قصاص محکوم می شود..
|
|
|
|
|
سيلي سرخ ،دو چشمان ترم را زده ام
كه شدند محو تماشای دل بيزاری
|
|
|
|
|
بانوی غم، کژال غزل های سر به زیر
|
|
|
|
|
بباید رفتن و رودی خریدن /به پای شعر هایم سر بریدن
|
|
|
|
|
ای که خاطرخواه اشعار پریشان منی
خاطرت را شعر من آزار کرده، معذرت
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر)
«عاشق شدن»
پدرم می گفت:
فرزندم!
گناه نکن
من نیزبه احترام
|
|
|
|
|
بر آنم من كه دل از خود بريدن
رهايي باشد و بر خود رسيدن
|
|
|
|
|
این گونه سر به زیر، خسته، خرامان کجا می روی بمان
|
|
|
|
|
اگر بر گردنم مهرت نشسته ،چونکه مجنونم
|
|
|
|
|
تو آیا همانی و من نیز هم؟
|
|
|
|
|
یارجانم
در فرایند جهانم
واژه های شعر خود را پاسبانم
در دبستان غنچه های معرفت باغبانم
|
|
|
|
|
زهر هم که باشد
از دستان تو خوردن دارد...
|
|
|
|
|
با دمیدن آفتاب
شب زمستانی
می رود
|
|
|
|
|
به مـن فرصت بده بازم، بكوب برج غرورت رو
نذارش زير پا، ا
|
|
|
|
|
افکار کهنه سوزان
با عشق کن مدارا
|
|
|
|
|
باز هم شب بودُ،خورشید درخشان/طبق معمول همه چیز نامعلول/بغض ذوغ میکرد/جاری بود/رود هم زاری،خالی بود..
|
|
|
|
|
علی یارت :( سه هرمی مختلف القافیه)
|
|
|
|
|
بی تابم
بی تاب تر از رودهای همین دیار
|
|
|
|
|
زندگی می گذرد یار جهان دیده ی ما
|
|
|
|
|
چراغ سبز چشمانت چه زیباست
عبوراز ایست های پشت خطهاست
رس
|
|
|
|
|
اهل اصفهانم روستایی
گاه تنهایم، چشمانم در پس پنجره افق
افقی که رو به طرف من ایستاده
|
|
|
|
|
دوست دارم بغل بغل میخوام تورو سبد سبد
|
|
|
|
|
«لا یصید فی سبیل الله السنّور ، موش» و « کُرّه خرها »
|
|
|
|
|
بر نگین شرقی چهار محال شهر من خفته است ب
|
|
|
|
|
نیک نامی - شعری که با الهام از یکی از حکایات گلستان سروده ام
|
|
|
|
|
اى پير خراباتى جورش به زبان انداز،
شايد شنود او هم با ما به از اين باشد،
|
|
|
|
|
روح من در کودکی جامانده است
یوسفم پیش زلیخا مانده است
|
|
|
|
|
به زير سر گذارم متكا را
رها از شعر و ... راه انزوا را
ولي چشم پلنگي تو هر بار
بهم ريزد سكوت
|
|
|
|
|
از دل سوخته ام سوخته تر چیست بگو
|
|
|
|
|
گوش کن" انژکتوری" اینجا خطرناکه برو
|
|
|
|
|
باز ای آفتاب زندگی ام برتن از لرز پیرهن دارم
|
|
|
|
|
دستی کشید
برخیال, کودکانه اش
|
|
|
|
|
و حادثه ای که عشق را ترجمه کرد...
|
|
|
|
|
اینجا
که من ایستاده ام
نوک قله خوشبختیست
|
|
|
|
|
بیچاره تمام مشکلش سارا بود
رویای گریزان دلش سارا بود
فردا همه بر مرده ی دارا گویند
این کشته
|
|
|
|
|
ننه سرما دوباره سرمارو با خود میاره
|
|
|
|
|
نارنج جدا دسـت جدا را نشناسم
|
|
|
|
|
جمع ِ یاران را نمی پاشد ز هم تشدید و مکر
|
|
|
|
|
ببخشا بر این بنده ی بدگمان/یکی سال نیکو مرا ساز کن
|
|
|
|
|
آسمان خراش ها،
تنها دلخوشي كودكي ام را ربودند...
|
|
|
|
|
تقديم به وجود مقدس حضرت فاطمه زهرا(س) و همه ي عاشقان حق
|
|
|
|
|
بگذار در غمخانه ام تنها بمانم
هرجا هوا ابری تر است آنجا بمانم
|
|
|
|
|
"قالوا بلی"وحی است بانو! کفرِ دین نیست
با یک بلی ما را به
|
|
|
|
|
من مردم چشمم را يك لحظه نچرخانم
|
|
|
|
|
خر بودم و از خریَّتم ادم شد
|
|
|
|
|
خیال تو !!!
زیباتر از قصه های
هزار و یکشب ست بانو...
|
|
|
|
|
مثل کسی که،
با کابوسی وحشتناک،
از خواب پریده باشد
|
|
|
|
|
پسرم
نگران نباش
مادرت زن زیبای خوشبختی است
که
کفش هایش واکس تازه ای نمی
|
|
|
|
|
به نام توای حیّ وسبحان ونور
پرستم تورا از ازل تابه گـور
|
|
|
|
|
ما مست ترینیم در این دور و زمانه
هم روز خ
|
|
|
|
|
در خراباتم كه دلها را به هر سو مى برند
ما ز دل گرديده پنهان او ز ايمان دربدر
|
|
|
|
|
عشق یعنی زندگی را باختن
باغم و دل ناگرانی ساختن
|
|
|
|
|
بسم الله الرحمن الرحیم
ای غمت راز شادمانی من
سوز اشعار آسمانی من
|
|
|
|
|
روزی آن یار همدست به سرت خواهد کرد
دوری من هم آخرش خون ج
|
|
|
|
|
همیشه با من باش ..... همیشه !!!!
هرجا که باشم .... و هرجا که تو باشی ......
در هر حا
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۹ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |