پنجشنبه ۳۰ فروردين
|
|
بانو بگو ...!؟
بگو ، قلب تو پر از موریانه های عهد نامه است...
در ملأ عهد می بندی ،
به صندو
|
|
|
|
|
من گمـانم حق آب و سبـزه و گل میبری
|
|
|
|
|
در دستانت کمی عشق برایم بیاور
از بس شبها برايت خيال با فته ام
تحملم سر آمده است
|
|
|
|
|
ازخودت گشته تهی یا که توهم داری
باورت شد همه جاحق تقدم داری
|
|
|
|
|
مدینه
خسته است از شب سکوت
پر شد از بوی آفتاب
|
|
|
|
|
گل هرم/ تک هرمی/ دوازده رگی
|
|
|
|
|
گرتو فرهادم شوی،
شیرین چولیلا می شوم
|
|
|
|
|
ارزانی نقّادان این درگاه.
بخوانید دوستان
|
|
|
|
|
... و طبیعت را به هزاران ساعت
تقسیم نمودند
ز عهدی بس دور
به گمانم 8
|
|
|
|
|
از شعله های پشت آن در چارده قرن است
صد آسمانِ دود را در سینه ای دارم
|
|
|
|
|
تابکی ایـــــــــــن لانه را ویران کنیم
قوم را هــــــــرلحظه سرگردان کنیم
بی سبب این جسم وجـا
|
|
|
|
|
تنت بزرگترین وسوسه ی تاریخ است !
|
|
|
|
|
پراز دردم ،پرازتکرار آوار
پرازپس لرزه های سخت بسیار
|
|
|
|
|
بیا به خواب هفت سالگی مان برگردیم
|
|
|
|
|
چه زیباست که انسان زشت ها را زیبا ببیند درعین درشتی
|
|
|
|
|
نگران نگاه ِ کورمات ِتو
به گلدان شکسته ی راغه اثیری ِ لکاته ام ؛
نیمچه ناخدای خنزرپنزر ِ دند
|
|
|
|
|
چون تب عشق تو در سینه ی ما خانه کند
عالمی را زغـــــــم هجـــــر تو دیوانه کند
|
|
|
|
|
شراب بیاور ساقی
از غم هجران او مجنون خیالاتم گشته ام
|
|
|
|
|
آنکه از نام تو بر شعر تَرش قافیه می بست منم
|
|
|
|
|
قسم به عشق مگردان تو روی زیبا را
به روی شانه بیاویز زلف چون چلیپا را
|
|
|
|
|
برای منوچهر مجاهد نیا استادم
|
|
|
|
|
و از یاد نمی برم
مردی که هر روز
به گنجشک ها دانه می دهد
هم
|
|
|
|
|
قدم گذار در این دل که دلبرم باشی
برای هرچه که گفتم تو باورم باشی
|
|
|
|
|
تو نگاهت به خدا و
من خیره،
به روزنه ای روشن
|
|
|
|
|
آرش... مرزداران کشورم کو
جمشید دانایی فر کجاست
|
|
|
|
|
چاه ویل است این شبِ تاریک دلِ زخمم کبوترِ این چاه
لانۀ این کبوتر است انگار سرِ انگشتهای دیوِ سیاه
|
|
|
|
|
مى گزد دندان لب و لب مى شمارد روز و شب
كى شود بيند تو راچشم از لب بام تو شب
|
|
|
|
|
ای سَـــحَر در سینـــه ی احساس ها
شــــعر تر در ســــینه ی احساس ها
|
|
|
|
|
پیام ها اگر حاوی غم هم باشند باعث سرورند چون دریچه در قلب ها از هر دوسو باز شده است.
|
|
|
|
|
بسان قطره ای آبم میان موج دریاها
که هردم میبرد سویی مرااین فوج دریاها
|
|
|
|
|
ﺑﺎﺯ ﺁﺗﺶ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺷﺮﺭ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ
ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﺑﺮ ﺩﺭﺏ ﺧﺎﻧﻪ
ﻫﯿﺰﻡ ﺁﺭﺩ ﺭﻭﯼ ﺁﺗﺶ
ﻣﺤﺴﻦ ۶ﻣﺎﻫﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﻣﯿ
|
|
|
|
|
گرچه باگل نشود جمع به یک جا نرگس
داشت از روز ازل گل نظری بانرگس
|
|
|
|
|
دوکوتاه سروده:خالدبایزیدی(دلیر)
1-
چه غمگینانه آسمان!
به قفسی پرازپرندگان
ذل زده بود
|
|
|
|
|
هرم تابیده/ تک هرمی/ ده رگه
|
|
|
|
|
آتش زدن خانه که تکبیر نداشت
|
|
|
|
|
کودکی احساس
پرواز
پرستو هاست
|
|
|
|
|
از آسمان نگاهم چه زود می گذری
|
|
|
|
|
هوالحى الذى لايموت
سبحانه و تعالى عن ما يشرکون
|
|
|
|
|
روستایـی دلـــم را برده شرم چشم ها
|
|
|
|
|
عشق ها این زمانه مبنای ندارد وفقط پول
|
|
|
|
|
ممنون از دوستانی که تو کار اولم نظر دادن...
اینم یه کار دیگه از مجموعه عاشقانه های یک بلدوزر چی م
|
|
|
|
|
بادستهای پینه بسته ی رنج
هرچه دیده گِل اندود میکنم
پله پله رخنه میشودپلک دیده گان !
|
|
|
|
|
شاعران عزيز شعر نابي ؛
سلام ؛
مدتي بدليل مشكلات شخصي ، نبودم . دلم براي شعراي قشنگ همتون تنگ
|
|
|
|
|
رقص کنان
شاد بود
برگی در اسمان
......
|
|
|
|
|
عشق
آن رویش سبز در برگ است
که گل می دهد
|
|
|
|
|
همه جا تاريک است
چراغ مهر شکست!
با چه اين نور فراهم بکنم؟!
با چراغ آسمان؟!
|
|
|
|
|
عاشقان دولت به پا شد ، بیعتی ها یا علی
هر که بیعت کرد شد یار وفادار ولی
|
|
|
|
|
مادرم گفت به من
چه شده ای پسرم
که تو تنها و پریشان و پر از درد و غمی؟
سرخی چشم تو مانند غرو
|
|
|
|
|
می روم از چشم تو اما بدان با چشم تر
می روم از شهر تو تنها سوی شهر دگر
|
|
|
|
|
داغ غم زهرای جوان پیرم کرد
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر)
زمستان!
پشت کرده بود
به تابستان
تاکه قندیل هایش
ازآن سوی دا
|
|
|
|
|
مينويسم امشب تا شب تلخي دگر
برگه دفتر من را به بلنداي شفق وصل كند
با تو پرواز كند با تو آغاز
|
|
|
|
|
ای آشنای دیده یِ بارانی
بی تو جهان پر است ز ویرانی
|
|
|
|
|
تا به لب های ظریفت نرسد این لب ما
غیر ممکن که بر آورده شود مطلب ما
|
|
|
|
|
برای زایش ِتو در کلام ام
تمام چراغ های شهر را روشن کرده ام.
|
|
|
|
|
قاصدکای شکسته
بازم خبر از تنهاتر شدن میارن
|
|
|
|
|
آن می شود که بهار می آید ولی مانو نمی شویم پس آینه هامان
|
|
|
|
|
هر شبی صدها ستاره میزند چشمک به من
تا نپنداری که از چشمِ خدا افتاده ام
|
|
|
|
|
دختری
در بيشه ای کبود
در ميان شلاق های تند باد زمانه
در فکر عروج درک برگ های بر باد رفته
|
|
|
|
|
دوبیتی
شکفته سیب سرخ انتظارم
که می آید مسیحای بهارم
بهاری می شود با مقدمش جان
وگل میروید
|
|
|
|
|
یا رب
در این راهی که رفتم
کمکم کن
|
|
|
|
|
از دفتر من شعر تری خواسته بودی
|
|
|
|
|
امشب از چشم خمارت دو سه پیمانه بده
مرغ مسکینم از آن خال لبت دانه بده
|
|
|
|
|
این روزها
بوی سود فردا که بیاید
عاشق ها شعرهایشان را هم عوض می کنند
|
|
|
|
|
اندکی صبر اگر پیشه کنی...
درد تنهایی این چلچله را می فهمی...
|
|
|
|
|
نصفه ها ی شب ؛
صدای ناله ها و شیـون ها
مي شكند سكوتِ تلـخِ
چهار كنج خانه را
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۵۷ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |