پنجشنبه ۶ ارديبهشت
|
|
ای دریغا از هنر چون خمره رنگی شده
هر شغال افتد در آن طاووس خوشرنگی شده
|
|
|
|
|
به هر طرف روم تویی برابرم
چگونه می شود که از تو بگذرم
|
|
|
|
|
دستانم را سمت آسمان برده بودم که ستاره بچینم
|
|
|
|
|
تو ز هر شعر و غزل احساس را دزدیده ای
در ادب از افسرش الماس را دزدیده ای
|
|
|
|
|
خستگی هایم را که نه
اما دلبستگی هایم را چرا
|
|
|
|
|
بیا تا صبح هایم را
با تو به خیر کنم،
بگذار صبحِ حضورت را
فرجی شود.
|
|
|
|
|
صبر میکنم و این صبوری من عاشقانه نیست
گفتم بمان اگرچه خواهش است، عاجزانه نیست
برف می آید زمستان بر
|
|
|
|
|
روزی ز تن جامه در آرم رها شوم ...
|
|
|
|
|
بر گ خشکی بر شانه باد
تا شود یک شاپرک بریده بال
|
|
|
|
|
آتش که گرفت خشک و تر می سوزد ...
|
|
|
|
|
خالی از لب او
در جستجوی خوبان غیر از جفا نبینی
جز خوشه ی ملامت در دامنت نچینی
|
|
|
|
|
چون نمازی به سرِ راهِ مسافر شده ایم!!
هر که بگذشت زِ دل،قصدِ شکستن دارد!
مهسا_امیریان
|
|
|
|
|
از وقتی رفتی روی قلبم فقط جای زخمه..
|
|
|
|
|
من اون ماهی خسته از تن رود
که قلبش مثل یه تُنگ شکسته است
همیشه ماه و می دیدم تو چشمات
چرا چشمای
|
|
|
|
|
تکیه مزن
به کاشی های
پوسیده ی زمین
خاک این شهرِ مارْ دوش
از مغز آدمی پُر است
|
|
|
|
|
تقدیم به سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
|
|
|
|
|
ای زلیخا کنج زندان هم دعایت می کنم
|
|
|
|
|
تقدیم به روح پاک پدربزرگوارِ همکار عزیزم ❤😍
|
|
|
|
|
دلنوشته_اهورایی
ای خیال بی قرار فصل های انتظار...
تک سوار مانده در این دشت های بی سوار...
ای
|
|
|
|
|
قدم می لغزد آنجایی که شک راه یقین گیرد
چه صیدی می شود آن را که شیطان در کمین گیرد
|
|
|
|
|
الا یا ایها الساقی، بمان این عشق تا باقی/
و لا کن لو که لا باشد، من و یک پیکم و ساقی
|
|
|
|
|
ای بلبل پریده به بوستان یار، سلام
ای پرکشیده به عالمِ امنیت و سلام
|
|
|
|
|
اینجا هیچ پنجره ای
رو به آرامش بازنمیشود!
|
|
|
|
|
دل بی قرارم و این آسمون
یه هوای ابری و دریا و بارون
عاشقونه ی خاصی که می خواسی هست و
از خودت نیست
|
|
|
|
|
کبود شده اند چشمان من،تباه شده ام،تکرار میشوم هرروز
|
|
|
|
|
دور از تو قصه ما
غصه و درد بود و فراق ،
بعد از تو حرمت
قصه ها یک دست
سرد شد !
مادر ،
تو م
|
|
|
|
|
باز در تکرار اندیشه گرفتار آمدم
در میان صد سوالِ بیجوابْ خام آمدم
|
|
|
|
|
صدای برگ های خشک در آغوش ِ پاییزان
صدای ریشه و خاک است ، دست افشان و گل ریزان
صدا نزدیک
|
|
|
|
|
غم دنیا یک طرف
گریه معصوم تو یک طرف
|
|
|
|
|
فقط به قصدِ بوسیدنَ ت می آیم!
|
|
|
|
|
ساحر
ساحر وادی دهر كجاست ای دوست
كين چنين سحری به پای ميدارد
به دنبال تجسم ساحری كه عالمی به پا د
|
|
|
|
|
باتو..
من در یک کلبه ی زیبای چوبی
کنار دریای جنوب
وسط باغ بزرگ نخلستان
دلم
بوی نم نم باران عطر
|
|
|
|
|
آخر تو بودی عشق را از اشتیـاق انداختـی
یک عمر خط فاصله در این وِفاق انداختی
|
|
|
|
|
i miss you in the morning
|
|
|
|
|
رقص مرگ
در چشم هایم مرگ می رقصید
دی بود و سرمایی که باید دید
یک اضطراب تلخ با من بود
چشمم شب
|
|
|
|
|
و تنها تو را می خوانم
تویی که شبیه هیچ کس نیستی
|
|
|
|
|
شعری که در دل خود تکریم کرده بودم
با اولّین نگاهت تقدیم کرده بودم
|
|
|
|
|
غمت که تو چشام شکست
بیا و روبروم بشین
دستام و محکم بگیر و
تموم دردام و بچین
|
|
|
|
|
بسم خداوند دانا و توانا
که دارم همه عمر از او تمنا
|
|
|
|
|
دلم گرفته از زمانه
جهان خالی از ترانه
|
|
|
|
|
🖤🖤
این مصیبت حاصل تردید! بود
ناشی از جرم! خطای دید بود...
|
|
|
|
|
سماع کنان تو برقص ،
وشاد باش وهلهله کن ،
که درک عشق وحس محبت ،
کار هر کسی نمی باشد
|
|
|
|
|
و باران آیین خوبی نیست برای غسلِ چشمانم
و باران حال خوبی نیست برای صبر دِل تنگم
|
|
|
|
|
خدا هر بنده را ،كاري به طبق طبع آن بنهاد
كه راه و رسم هر فردي،زِ اول در نهادش
|
|
|
|
|
اگر ما را به سر عشقِ خدا بود
نگاه مهرِمان بر بی نوا بود
|
|
|
|
|
گريه امان نميدهد
قلب گسست پاره شد
شاهدخون شاهدغم
ناله ي صدستاره شد
|
|
|
|
|
صبح است و هوای سحری بویِ تو دارد
|
|
|
|
|
نسترن یک شبی پریشان موی
آفتابش ز چهره می تابید
پا نهاد از ورای باور من
در کنار خیال من خواب
|
|
|
|
|
خواب بی تعبیر
نهادم پا به هر جمعی ندیدم مهربانی را
ز یک رنگی تهی دیدم سراسر زندگانی را
جوانی رفت
|
|
|
|
|
صدای زنگ می آید ز هر سو
تو گویی کاروان قصد سفر کرد...
|
|
|
|
|
گوشه ای از قلب من جای تو بود
دل به تو وابسته بود و سینه چون طفلی حسود
شکوه میکرد از حضورت اشکبار
|
|
|
|
|
به یک شیوه، حسینی وار
به شیوه ی قاسم سلیمانی!
|
|
|
|
|
ندیدی در نگاهَم موجهایی از تمنّا را !
پریشان کرده ای با رفتَنت شبهای دریا را !
|
|
|
|
|
محبت ، عقاب ، بی رحمی ، خویشتن ، مهر
|
|
|
|
|
ما وارثان کوروش و یعقوب لیثیم و کنون
در شوکران حاکمان شهداد را گم کرده ایم ...
|
|
|
|
|
دردِ دل را التیامی لحظه ای
از حوادث روزگاری ، دورها
|
|
|
|
|
دوست دارم ببینمت برای آخرین بار...
|
|
|
|
|
باز آمد یاد تو بر دل و جانم ای عزیز
یادت بهار گوید و نبودت پاییز
|
|
|
|
|
مردی تو اگر به سینه داری دردی
|
|
|
|
|
دغلکاری عجب رنگی بُوَد، هر ساعتی رنگش
که نتوانم شمارم آن، چه باشد رنگ و نیرنگش
دغل
|
|
|
|
|
ایده نابی برای همه شهرهای بی انسان
جنایت ذاتی برای تغییر همه تاریخ های انسان
|
|
|
|
|
چنان غمگینم کآه بر نیاید از دل سنگینم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۵ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |