شنبه ۱ ارديبهشت
|
|
در میکده آئید که هنگام دعا شد
|
|
|
|
|
اشک دردیده، خیره بر سنگش....
بغض در حلقه ی گلو ،سنگین....
زد ندا با نوای محزونی..
پسرم
|
|
|
|
|
دوکوتاه سروده از:خالدبایزیدی(دلیر)
«نفرین بلبل»
شب
باشکم گرسنه
خوابیده است
صبح
یک
|
|
|
|
|
درسلطه خوبان است،این خانه ویرانه
یاران به خودآریدم، بایک ،دو ،سه پیمانه
|
|
|
|
|
رویای پرواز
بر قلعه را دارد؛
جوجه خروسی که
فقط بال دارد!غرقِ
|
|
|
|
|
اینجا...
همیشه یک چیز کم است
|
|
|
|
|
دنیا خلاصه شده در حاجی فکری
|
|
|
|
|
باز هم نیمایی.نقدش کنید ای کسانی که دستی بر آتش دارید.
|
|
|
|
|
نمی دانی که لیلی زمانه
لبان سرخ او به به لبانت باز می شد
|
|
|
|
|
بدم می آید
از این واژه چرکین گند
|
|
|
|
|
چرا از قلبِ من داری همه احساسو میگیری؟
|
|
|
|
|
گر مستی و دیوانه ........
|
|
|
|
|
ای مهدی صاحب زمان از بهر ما رخ کن عیان
جانم فدای روی تو
|
|
|
|
|
خانه امان رو به قبله بود
و درخت انجیر حیاط
هر صبح ، دو رکعت بهار
بر بال گنجشکها
اقامه می
|
|
|
|
|
دلم زخمي تنم زخمي سرم زخم
به روي بام بال كفترم زخم
از اين زخم عميق روحم امروز
شده حتي
|
|
|
|
|
هنوز تا رسیدن به سیدنی خاطرات زمان هست
|
|
|
|
|
سرش را بر روی مهتاب نهاده
و تمام شب را
خواب دیده بود
|
|
|
|
|
پشت پنجره ي مه گرفته ي اتاقم ايستاده ام
|
|
|
|
|
توي شهر بي وفايي فرصت يكي شدن نيست //خوشا آن ديوانه اي كه بر سرش نيست آشنايي //من همان عاشق شب گير
|
|
|
|
|
برای دیدنت دل بی قرار است
دو چشمانم زگریه تار تا راست
|
|
|
|
|
نمیدونم خدا نخواست
یا قلب سنگ بی وفاش
یا جیب خالیه منه
دلیل او ن بهونه هاش
|
|
|
|
|
یا آقا جون یا رضا (ع) جون
منو ببند به زنجیرت
دلم میخواد ، دلم می خواد
کبوتر حرم ب
|
|
|
|
|
این روزها جز تنهایی برای نوشتن ندارم / چیزی !
باید بنویسم از تنهایی / از ... روزگار !
|
|
|
|
|
من همانم که ندیدم تو و بیعت کردم
چشم هایِ تو شنیدند که غیبت کردم
|
|
|
|
|
هنوزم بعد مدت ها "نبودت" ، غم سنگینی رو مییاره پیشم
من هر کاری رو کردم تا نذارم ، پر از دلشوره
|
|
|
|
|
یک روز سنگ میشوی...
هفتاد رنگ میشوی
|
|
|
|
|
یک شعر نیمه کاره،یک خودنویس بیکار
اشکی به روی کاغذ یعنی خدانگهدار
|
|
|
|
|
چو لیلی هم چنان گفتی، لبی دارم
که بیرون میبردع
|
|
|
|
|
دیشب کنار باران بغضی شکسته انگار
رد نگاه خیسش، جا مانده روی دیوار
|
|
|
|
|
من همانم که به تو و به انکار تمام لحظاتی که تو با من بودی
باز هم عاطفه دارم
و تو انگار ک
|
|
|
|
|
" دلـواژه "
هوا بی رحمانه سرد است...
|
|
|
|
|
انتظارت را مي كشم
بر بوم روز
|
|
|
|
|
واينك آتشي كه آرام گرفته
مثل ياقوت هاي درخشان
|
|
|
|
|
به خاطرت چه خطرها به ذهن کرده خطور
خطا خطا که مسیرم ز خط تو خم شد
|
|
|
|
|
يك شاخه كه سبز بود ، بدست تبر افتاد
تا قاصدك از راه نيامد ، خبر افتاد
گفتند خدا منتظر معجز
|
|
|
|
|
((شبگردی))
لحظه های سردویخی
|
|
|
|
|
به سینه می کشم درد جدایی
به دل صدها صفیر کهنه دارم
چو پروانه به گرد شعله ی عشق
|
|
|
|
|
حسرت لبخند نزده ات را بخور....
|
|
|
|
|
حرف من خسته دل و گوش کن
گرچه نبود حق فراموش کن
شعر و غزل گشته چنین کار من
وای دریغا
|
|
|
|
|
آرزومه عاقبتم
بشم خادمه حرمت
کبوترهاتو ناز کنم
برم قربونه کرمت
|
|
|
|
|
میان این جدولهای متقاطع
میان عمودی افقی های این دنیا
به دنبال یک دو حرفی ام
واژ
|
|
|
|
|
دعاهایش در هوا راکد مانده اند
وکپک زده اند
|
|
|
|
|
روزگار عاشقی بینی چه کرد یاردلم
دوریت حال عجیبی دارد و صبر دلم
|
|
|
|
|
چمدان هایم را بسته ام
معشوق را بوسیده ام
و چشم به راه دوخته ام
|
|
|
|
|
سرم را از لای افکارم بیرون می آورم
نه خبری نیست!
زمان هم امروز هشت برابره بی حوصلگی ات خسته ا
|
|
|
|
|
بی ادبی نباشد
زندگی می کنم...
|
|
|
|
|
خیال خام میکند دلم نگاه می کند
ز روی سرو قامتت طلب به کام میکند
نگاه کن به چشم من
|
|
|
|
|
هم جنس بازی و تجاوز به دختر
حالا شده مد
دیگر ترسی از دار مکافات ندارند............
|
|
|
|
|
می دانم روزی می ایی
می آیی و نام من بر لبانت جاری خواهد شد
|
|
|
|
|
قفس
وطن بـــــرمن قفس شد ای دریغا
قفس پرخــارو خس شد ای دریغا
زشهد ایــــن عسل نوشیده ام
|
|
|
|
|
عمریست که چون ستاره ی .......
|
|
|
|
|
محمد بهترین عبد و رسول است محمد بهترین اب بر بتول است
علی آن یار بی همتای احمد ع
|
|
|
|
|
در امتداد روز
چون باد
به پیراهنت دست می کشم
و شب
|
|
|
|
|
به نام او كه روشني بخش جان است
هارموني خوبي دارد
نبض فريادهايت
|
|
|
|
|
((عبور از مرز بودن))
امشب از چشمهای غمبارم
باز باران
|
|
|
|
|
یه شعر کوتاه!...نقد یادتون نره...
|
|
|
|
|
ترا به چه مانند کنم
به گلبرگ بهاری لطیف و زیبا
به نسیم صبحگاهی نرم و سبک
یا به
|
|
|
|
|
ببار بارون ببار غم دارم امشب
ببار بارون اونو کم دارم امشب
ببار بارون که من غمگ
|
|
|
|
|
همچو پرنده پر زدم در روزگار پست پست
اما به جرم عاشقی بال و پرم یکجا شکست
از چشم یارم ساختم
|
|
|
|
|
ای که در مذهب عشق شور نوائی داری
|
|
|
|
|
من و موج غم و اندوه پریشانی تو
من و آن جسم پریچهره ی انسانی تو ...
|
|
|
|
|
در همه خانه های جهان را خواهم زد
برای تو
|
|
|
|
|
به تنهایی سوگند
که تنهایی آرزوی هیچ تنهایی نیست .
امتداد دستها وقلبها که یکسو وخدایی ش
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۹۴ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |