پنجشنبه ۶ ارديبهشت
|
|
درمن کودکی هشت ساله
دفتر مشق اش راخط خطی میکند و...
اایدا
|
|
|
|
|
من چقدر پروانه ام
و چشم هایم
شبیه گفتگوی شب است
|
|
|
|
|
شبا با یاد تو از روی زمین پر میزنم!
|
|
|
|
|
میخواهم افکارِ بَدَم را همه ، محوش کنم
جایش پُراز افکاری ، مَه وش کنم
|
|
|
|
|
✍️Blank verse-m.madhoosh☄️
|
|
|
|
|
حرفها
پرندههای رها شدهای هستند
|
|
|
|
|
یک قاب سنگی
یک خاطره ی واهی
تصویر آمدنت را با کدام
رنگ نقش زنم
|
|
|
|
|
آنان که پس از ما به جهان می آیند
|
|
|
|
|
آویزانم
از چنگک یک قصابی
اینکه در پوست خودم نمی گنجم
از خوشحالی نیست
|
|
|
|
|
تا تو باشی در کنارم، همه شب، قدر من است
تا مقدر بشود، میل سحرگاهی ما!
|
|
|
|
|
شکر و سپاس پرودگارمهربانمان در هرنفس و باهرنفس و برای هرنفس
|
|
|
|
|
روزی از میان ابر تباهی ..
|
|
|
|
|
سفرت به سلامت عشقم
زمان جدایی رسیده گلم
|
|
|
|
|
شعار باران
از شعور من بزرگتر بود
|
|
|
|
|
برایم شعر بخوان
از شکوفه گیلاس و
گل های رازغی بگو
عطر نفس هایت را
روانه صورتم کن
و با چشمانت
|
|
|
|
|
به بهانهی نگاهت دل من روانه میشد
به حریم قدس تو گاه، غم دل بهانه میشد
|
|
|
|
|
کاش میشد مثل اسمون باشیم وقتی ک دلمون گرف اشک هایمان را همچون باران در هرجا ک خاستیم جاری کنیم زیر ب
|
|
|
|
|
می شود که یادت را فراموش کرد ؟
|
|
|
|
|
گیرم که ز من خطایی صورت گیرد
|
|
|
|
|
حیف است همراه پرستوها نباشی
|
|
|
|
|
دریاب مرا که بی تو قلبم خون است
|
|
|
|
|
تو ای مشعل شعر باران و باد
مبر قصه ی عاشقان را ز یاد
که در فصل پایان این روزگار
شکوفا شود خاطرا
|
|
|
|
|
این شور غزل از توست
گرمای زمستان است
تا بیتی که می مانی
آتش چو گلستان است
|
|
|
|
|
ریحان می پیچد روزنامه
بر بالهای کفشدوزک 🐞
🎏دو
|
|
|
|
|
عمری است که در دامنهی تابع عشقیم
|
|
|
|
|
امروز دیدمت
در قاب پنجره ای بارانی
وقتی که هایِ نفس هایم
صورت...
|
|
|
|
|
سرخوش از خال لبت تا به ثریا بروم
هر شب اینگونه چو دیوانه به رویا بروم
|
|
|
|
|
وقتی فهمید دولتِ زندگی اش ،
توو زرد درآمد ،
دنیایش را گذاشت در کوزه و،
آبش را خورْد
|
|
|
|
|
شعرهای داغمجنون می زند آتش بهدل
هرکهعاشق بوده میداند چه زجریدیده است
|
|
|
|
|
حسنی یه شب گف به ننش :
انگا رننه عاشق شدم ، لـُـکه میره خر تو دلم
مث یه تیکه گوش گوساله، اینروزا ی
|
|
|
|
|
گل من ز من جدایی ،چه کنم که بی وفایی!
|
|
|
|
|
زه حقیقت نداری ره به فرار
آن خیالست بگذارش کنار
|
|
|
|
|
بگذار بگرییم ما که در آغوش همدیگر
تا آخر دنیا درد است ماجرای ما...
|
|
|
|
|
همنشین زخمه های وحشی ساز/به تماشای تمام تو نشستم
|
|
|
|
|
قصد رفتن دارد اما پای رفتن نیستش
بال می گیرد ولیکن جای رفتن نیستش
تنگ می بیند قفس را م
|
|
|
|
|
تو بی نهایتی تو اوج رویا
که عمق بیداری به تو رسیده
تو عالمِ بودنِ با تو موندن
خدا واسم خنده هات
|
|
|
|
|
با آه ناخوانده می خوانمت
در پیچ و تاب باد و در اندام نحیف نور
گاه پیدا شدن بود و قابله سرخ موی
د
|
|
|
|
|
باز باران ، باز باران باز باران، باز اشک
باز هم یک فصل جاری روی مژگان. باز اشک
|
|
|
|
|
پایِ خستهِ دستِ بستهِ شرحِ تصویرِ منست
|
|
|
|
|
زیر درخت آرزو امروز و فردا میکنم
|
|
|
|
|
عدالت را نمی یابم پنهان به زیر بوته ای هستی نمی دانم.
نمی دانم شاید مرده است مدفون در خاک است.
|
|
|
|
|
من خرامان می روم سوی خیال یادها
|
|
|
|
|
آه... این آتش چه می خواهد ز ما ای روزگار؟!
|
|
|
|
|
دلش گرفته آسمون
می باره از چشاش باز
قطره قطره های بارون
اشک غم آسمون
شاد می کنه دلامون
بازم ص
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
قاصدک برایم رنگ بازی می کند
به قصد برگشت, برایم سپید بازی می کند
دریغ از آن که نمی داند
که گل
سا
|
|
|
|
|
سخنت بند دل و شیرهی انجیر نشد
رشته های غزلم بسته به نخجیر نشد
به دل و دیده گرفتارم از این بیش
|
|
|
|
|
سیاره ات را رصد کرده کپسول های فضائی
|
|
|
|
|
حتا،،،
اگر مترسک هم باشی
فرقی نمیکند
گاهی،
دلتنگ قارقار کلاغها خواهی شد.!
|
|
|
|
|
شده یکبار دیگر صبح و من از شوق سرشارم
به ذکر نام تو در ذهن بذر عشق می کارم
|
|
|
|
|
به هرمیخانه ای رفتم
بیادت مست نوشیدم
بنامت زندگی کردم
به راهت سخت کوشیدم
|
|
|
|
|
چهچهی چلچله ، سمفونی فاخته
در چمن و صحن باغ ، غلغله انداخته
|
|
|
|
|
خوش به حال حوا که،یک عاشقِ ادم داشت
|
|
|
|
|
درون چشم زیبایت چه رازی را نهان داری ؟
|
|
|
|
|
در غروبی سرد محتاجم به دستانش که نیست
مرگ مادر قلب من را آسمانی کرد و رفت
زینب حسنی (
|
|
|
|
|
کدوم بارون زد و من به یاد تو نبودم
|
|
|
|
|
شباهت دارم این شب ها به مینی بوس سالی سرد
که مُرده ست پشت فرمانش کسی مثل سؤالی سرد
پرستوهای دنیا د
|
|
|
|
|
ما پاسبان حرمت خود بودیم
در پنجه شکستیم ، عزت آسمانی مان
|
|
|
|
|
نشسته زیر سایبان
به سمت ماه و آسمان
برای دیدن کسی
که بوده خوب و مهربان
و ابروان و چشمها
مثال
|
|
|
|
|
صد قرن دیگر هم که برگردی وفا دارم!
|
|
|
|
|
آب آیینه ی تو است ای دنیا
|
|
|
|
|
اینقدر اشتهایم ،
تحریک شده به نور
که نورِ خوبِ ماه را ،
قورت دادم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۵ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |