دوشنبه ۲۴ دی
|
|
ای که ازحال دل بی خبران باخبری
بکن ازکوچۀ دلتنگی ماهم گذری
|
|
|
|
|
سَحَردر بند شبخانه ، سرود آسمان تاریک
|
|
|
|
|
به طنزِ طنّازان !
به لُعبتِ تنِ تن نازان !
که راهی یکطرفه ست ...
|
|
|
|
|
ای افکار پریشان
در مغزم لانه کرده اید که چه؟
|
|
|
|
|
مغز.1انسان شناسی
هست اندر مغز ما دانش نهان
با تفکر می شود دانش عیان
علم یادت می دهد هر ب
|
|
|
|
|
دیباچه ی عشقمان که آذین شده است
گلخانه شود دلی که تزیین شده است
|
|
|
|
|
من از انچه تو میبینی نمیگویم
|
|
|
|
|
ما بی دل و بی سر شده بر، دارتوییم
|
|
|
|
|
هر که عشقش شد معماحال من فهمیده است
راه گم راهی دل را جسته از این ماجرا
|
|
|
|
|
تو را آنگونه می خواهم
که پاییز و هوایش را
شبیه چای لب سوزی
که می سوزاند لب عشاق
با صفایش را
|
|
|
|
|
چه خوبه که همانطوری که لذت زندگی را برای خودمان میخواهیم گاهی اوقات هم دست به دعا شیم و خدا را قسم
|
|
|
|
|
شهر پر شده
از پچ پچ
کلاغ ها...
بلند گوها را دزدیده اند
|
|
|
|
|
....چشمه و کوه...
مدتی است
از چشمه آب نمیخوریم
پوزمان را جای پوزه
گاو نمی دهیم
چشمه جار
|
|
|
|
|
تا به دست خویش بستم کوله بار اربعین را
بوی عطرش مست کرده آسمان ها و زمین را
گر چه لایق نیستم اما
|
|
|
|
|
بی عشق
شیراز از حافظه خواهد رفت
بیروت را جنگ خواهد کشت
و پاریس، آهنپارهای بیش نیست
|
|
|
|
|
شعری کودکانه در مورد شکر نعمت و دعا کردن ...
|
|
|
|
|
هر شب
بر حوضچه ی مَه
مهتاب...
خیره چشمان
بر
تُنگ آب بی ماهی!
بر کران کردهی دور
راهت...
ز
|
|
|
|
|
شهر من،دنیای من فقط تویی
تو تموم سهم من از خدایی
|
|
|
|
|
وقتی عاشقم به جسم و جون خاک
وقتیکه خدای مستی میشه تاک...
|
|
|
|
|
ای شب که گفتی می روم فردا می آید!
با من بگو کی فصلِ شادی ها می آید
تا کی سرِ این کوچه ؛ بنشینم
|
|
|
|
|
گرچه از ارزش می افتد هر چه تکراری شود
بوسه های تو ولی لطفش مکرر بودن است
|
|
|
|
|
عشقِ من این تویی یا که خواب می بینم
|
|
|
|
|
با غمی بر دوش/خیره بر ره بود
|
|
|
|
|
به عشق و زندگی رقصید به شهناز لبان تو/ به موی دختران یادت تو نور جاودان هستی
|
|
|
|
|
تازیانه دوری بر بدن نحیفم نشست
رد آن بر پیکرم همچون رز گلگون شدس
میخورد سیلی دلتنگی بر صورتم
گیسو
|
|
|
|
|
درون چشم هایت دیده ام من قدرت حق را
|
|
|
|
|
در رابطه با رحلت حضرت فاطمه معصومه سروده شده.
|
|
|
|
|
چشمم به جمال یار روشن شده است
|
|
|
|
|
مثل نیلوفر مردابم من
پای در آب و دلم حسرت خشکی دارد
هر زمان منتظرم میر غضب در حمام
تیغ را بر رگ
|
|
|
|
|
ای شعر اگر چه تازه و تر باشی؛
|
|
|
|
|
گناهکاران به بهشت می روند و نیک عللند
چنان سکوتی مرا بلعید که صداها بر گوشم خفه میشدند
|
|
|
|
|
باز هم سخن از دلتنگی و دوری
|
|
|
|
|
مستیم دیر نپاید که چنین بی سرو پایم
نه علیم ته ولیم ،مخلص و عبد و رهایم
مستیم عاشقی او ،هستی
|
|
|
|
|
یک ارزوی مرده شناور به روی اب
قلاب تو به تور تنش گیر میکند..
|
|
|
|
|
باریدی و رنگین شده فصل بهارم
بر چشم تو دلبستم و شد افتخارم
|
|
|
|
|
هرکس به تمنای وصال دل یار است
|
|
|
|
|
برخیز جهان روشن از آینده ی توست
|
|
|
|
|
در کابوس کودکی ام
اردویی به پاست
طعم موشک را
می چشد...
|
|
|
|
|
ازاین شادم ، که تو تسکینِ دردی
|
|
|
|
|
می بنوشم می بنوشم از شراب چشم تو
وای بر من وای برمن می نباشد چون نباشد چشم تو
|
|
|
|
|
بی صدا گویی خدا، چوب گم کرده و
بینوا، موسی عصا؛
|
|
|
|
|
من کیم؟انکه از هجرت ،ببُریده نفسم
|
|
|
|
|
میتـوان بـا سیـم و زر حـتّی شـرافـت را خـریـد
"اسم و رسم بـرهم زدن هم مادی و مالی شـده"
|
|
|
|
|
تو ای شبگرد بی پروا، کجا گردی در این ظلمت...
|
|
|
|
|
دلبر که جان فرسود ازو... ـ
|
|
|
|
|
هر آلبالو ، یک قطره خون سرخ است، که از مژه ی درخت، می چکد بر خاک ها و جویبارها...
|
|
|
|
|
من به دیواردلم شعراز منتطر یار می نویسم
همه ار درد و فراغ تو زدست زمانه ی خار می نویسم
گر
|
|
|
|
|
این جهان بی تو محال است به سامان برسد
دست دلدار محال است به دامان برسد
|
|
|
|
|
می شود روزی بیایی ، همدم و یارم شوی؟
سر بگیرد آشنایی و تو غمخوارم شوی؟
می شود گاهی برایم باز طنا
|
|
|
|
|
از درد عشقت تا به کی لبریز باشم؟
|
|
|
|
|
رخِ خوبت بدامم کرد بانو
عالم بنامم کرد بانوغم
بهار سبزو پاییزم کجایی
که دل تنگی تمامم کرد بانو
|
|
|
|
|
بانوی بهار است و پر از روسری زرد
|
|
|
|
|
تو چو آبی منم آن ماهی محتاج به آب
|
|
|
|
|
کودکی در لاف افتادن به چاه من منست
|
|
|
|
|
دنیا همه کارش هیچ هیچ است
|
|
|
مجموع ۱۲۹۰۴۸ پست فعال در ۱۶۱۴ صفحه |