يکشنبه ۲۹ تير
|
|
بگذار سبک گردد این اندوه به باران
که این حبسِ گلویت، قفسِ روحِِ نگاهیست
|
|
|
|
|
مرغکی آمد به دنبال جواب
پیش دانا نامی چون افراسیاب
|
|
|
|
|
ای خدا آنگونه که باید جهان مطلوب نیست
خندهها مثلِ زمانِ کودکی مرغوب نیست...
|
|
|
|
|
من که شب تا سحر از دست تو می نالیدم
|
|
|
|
|
روشن شد و زیبا شد ویرانه ی ما امشب
|
|
|
|
|
نسیم عابرِ دشت ِ کبود عاشق شد
شمیم موی تو را تا ربود، عاشق شد
|
|
|
|
|
دلم مانند لب ها ی تو تنگ است
مثال لاله ای داغم کـــــــــجایی
به باغ عشقت اندر انتــــــــظارم
کج
|
|
|
|
|
تـشـنـه و سـیـرابِ سَـرابـم ، کــویــر !
پــایِ رســیــدن ، نــرســیــدم ؛ بَــسِــه
|
|
|
|
|
............................
|
|
|
|
|
چقدر زلف تو و شانه به هم می آیند
|
|
|
|
|
از واژههای پر از درد،
از بغضی که گلویم را چنگ میزند،
بیزارم.
از نگاه سرد این مر
|
|
|
|
|
دیدی دعای روشن من مستجاب شد؟/
دیدی که در زمین و زمان انقلاب شد؟
...
|
|
|
|
|
چقدر بیکس و تنهاست آسمان وطن
|
|
|
|
|
نمیدانی غمت با قب بیمارم چها کرد
|
|
|
|
|
همه ش گریه ،
همه ش گریه
آخه این چه وضعشه ؟
|
|
|
|
|
و صبح شد
شبهایی بود
که خیال میکردم
دیگر هیچوقت صبح نمیشود…
از درد
زرد میشدم،
کنج تنها
|
|
|
|
|
با تندی و اهانت ارزش های تو را خورد میکنند و خود را پاک و تو را نجس جلوه میکنند
|
|
|
|
|
محرم و جمعه
دوباره اول ماه محرم و جمعه
هوای ابری و باران نم نم و جمعه
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
من که می دانم شبی هجران به پایان می رسد
وقت میعاد و زمان وصل جانان می رسد
خ
|
|
|
|
|
«به نام خداوند جان و خرد ، کزین برتر اندیشه بر نگذرد»
|
|
|
|
|
صبح سیاه و ترس دار به کول من سوار شد
خدا مگر خدا نبود که ظلم برقرار شد
دلی دگر نمانده در جناح چپ س
|
|
|
|
|
شعر کودکانه وعده صادق ...
|
|
|
|
|
تو تَمَنّایِ دلم شوْ تو آن خواهشِ من شو
بی آنکهْ نیایش کنم از خویشْ صنم شو
|
|
|
|
|
تو که دیگر غریبه نیستی...
|
|
|
|
|
تو را من دوست دارم ،گر چه از دنیای من دوری
و جهان تاریک و تـو ، دروازه هایِ روشنِ نوری
زلیخـا
|
|
|
|
|
ای مرغ سحر بجنب
جان آن خروس رفته از دست
نیست صدایی صبح را
موی آتش در بدن شعله بست
هر تار
|
|
|
|
|
جنگ ما جنگی بود بر خصم دون
آن که باشد نام او صهیون زبون
|
|
|
|
|
بدون این قلممیریختم بهم
واسه همین شد که شاعر شدم
|
|
|
|
|
هستی من
تو تنهاترین،عشقِ هستیِ من
تو تنهاترین ، ذوقِ زندگیِ من
چشمهِ حیات و شرابِ عشقی
|
|
|
|
|
ساقی بنوشان باده ای، کاین دل نخواهد چاره ای
با من بگو از حکم عشق، تا سر دهد دیوانه ای
|
|
|
|
|
جان منی به قیمت جان دوست دارمت
عشقیُّ و در عیان و نهان دوست دارمت...
|
|
|
|
|
من از انسان فرداروز میترسم
|
|
|
|
|
بس که رو دادم به غم دائم سوارم می شود
|
|
|
|
|
صلح، نامِ گمشدهی انسان بود
کودکی
در کوچهای بینقشه
با یک سنگ
به آینده شلیک کرد
گلولها
|
|
|
|
|
دلم تنگ است ای محبوب، با من مهربانی کن
زمین جای قشنگی نیست؛ ما را آسمانی کن
|
|
|
|
|
سایهای افتاده بر جانِ منِ لبدوخته
چون شعوری کور و خامش، بر دلم آموخته
|
|
|
|
|
ناگفتههایی از کُهن، تا نقطهچین دارم...
|
|
|
|
|
من افرا ؛ در دل جنگلی سترگ که نبود جز ستوران در آن
چه زجری ؛ برگ های زیبا و خوش فرمم میشد خوراک خرا
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
تا تو بودی همه جا در گل و بستان بودم
سرخوش از روی تو و یکسره خندان بودم
چو پر
|
|
|
|
|
اگر روزی
به پهناوری جغرافیای چشمانت
بیرقی افراشته شود
|
|
|
|
|
سلام به آن سواران ،
که از سُمّ اسبانِ جرقه نشانِ آنان ،
اطرافشان پُرشود از خاک و گَرد
|
|
|
|
|
چه بارانی زده امشب دوباره پشت این شیشه
|
|
|
|
|
گل صبر
قامت از هجر تو و صحبت اغیار خمید
دل دیوانه به جز حسرت دیدار چه دید!
|
|
|
|
|
نه گفتی از فراق و تلخکامی،
که لب خندید و گل افکند کاهَش.
|
|
|
|
|
قلب تو دیر آمد و این قلب من تنها مرد
|
|
|
|
|
وطن همچون مادر و مردمان مثاله فرزندان آنند
کدام فرزندی یارای تحمل تجاوز به مادر دارد؟
کور باد چشم
|
|
|
|
|
آهای آدمها
لطفا اشک عروسکها را
درنیاورید!
|
|
|
|
|
سر شب یادم از ایران که آید/شهیدان وطن را می ستاید
|
|
|
|
|
هلا؛ غاصبگرانِ شومِ صهیون
چموشی کرده بودید و
چو موشی گشتید اکنون
|
|
|
|
|
ایرانیان،دلیران بی همتا
در ره حق،پیشتاز و بی پروا
گر هزاران فتنه پیدا گردد
با دلی استوار،وطن پابر
|
|
|
|
|
به روزگار پر از جنگ مردمان مجاور...
|
|
|
|
|
یک مرد بود که از بخت خرابش عاشق یک یار بی وفا شد
چشم باز کرد و دید بی مریضی دچاره سل و طاعون و وبا
|
|
|
|
|
نرو هم قسم با دلِ زخمی ام
|
|
|
|
|
پلنگ ایرانی
گیرم که پر از گوشه ویرانی هاست
خونین بدن از گرگ بیابانی هاست
|
|
|
|
|
افتادم از عرشِ چشمش؛ یارِ مددکارِ من کو
ویرانهای شبهه ناکم؛ ای عشق معمار من کو؟!
|
|
|
|
|
مانده ام بین هم آغوشیِ آتش با باد
|
|
|
|
|
مهرت ایران در تمامی جهان پیچیده است
|
|
|
|
|
مسیر هزاره ها
چه بسا روزها که با یادت، سرخوشی را بهانه می کردم
کوچه کوچه به شوق دیدارت زندگی را تر
|
|
|
|
|
خیسم ولی در زیر باران تو می مانم
|
|
|
|
|
اینهمه عابد ، نیستند چیزی بجز مَشتی عِباد
بهراینست دینمان رفته به باد
|
|
|
|
|
ما از تبار غیرت و فرزند ایرانیم
|
|
|
|
|
گاهی بر جهان چنان بدبین شویم که ردی از خوبی نبینیم
به جز کَنده هایِ ناموزون بر رویِ تکه چوبی
|
|
|
|
|
عاشقی در شهر ما بیماری مسری شده
گفته اند از راه چشمانت سرایت میکند
|
|
|
|
|
تک تکِ ستارگان در حال ریزش
حرف حرفِ شعرم در حال خیزش
خورشید بی حال و کم جان و رمق
ابر را
|
|
|
|
|
یک اشتیاق تازه و پرشور میبالد/
بر ریشهی عشقی شکوفا در درون من/
بر هر رگم هر ساقهی این عشق میپی
|
|
|
|
|
هبوط، راز تماشای غرق پهناب و...
|
|
|
|
|
ز ما نیست عقبگرد، این راهِ ماست
پیِ فتح، هر خون که جاری، رواست
|
|
|
|
|
منم ایران که در جانم هزاران پهلوان دارم
میان خیل نامردان ،دو صد شیر ژیان دارم
منم ایران منم میرا
|
|
|
|
|
به لیلی گفتم شبی از سر مستی
که ای لیلی تا به کی کنارم هستی
جواب آمد مرا عمر بس مباشد
در راه تو
|
|
|
مجموع ۱۳۲۷۵۱ پست فعال در ۱۶۶۰ صفحه |