جمعه ۲۶ ارديبهشت
|
|
خدایا من ندانستم ندانستم کِه داور است
تو گویی مِی تویی و خلق ساغر است
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
تویی تنها امید من که دائم مهر و تسکینی
تویی آرامش جانم ، پر از امید و خوشبینی
م
|
|
|
|
|
در حریم امن تو آهوی دل صیاد شد
|
|
|
|
|
اگر روزی شادی بر من چیره شود،
گمان مبر که زخمهایم التیام یافتهاند؛
زخمهایم بسیار گسترده و عمیق
|
|
|
|
|
چشمِ خود میبندم و تاریخ اکران میشود!
صحنهی کوتاهی از ظلمت نمایان میشود!
شاهِ قاجاری و در
|
|
|
|
|
به روزی که هجرش کند خشک نای
کزان دوریاش مرگ خواهی به جای
به صحرا رو ای یار پاکیزه روی
برون شکو
|
|
|
|
|
در پیشِ چشـم هایم ، آن مـَرد بی بـدل مــُرد
وشعر و شور و عشق را از جانِ بی بدن برد
وقــتِ سقــ
|
|
|
|
|
مینویسم برای فرداها کشورم مردم نجیبی داشت
|
|
|
|
|
تو را می بینم و نیستی کنارم
|
|
|
|
|
شاید اگر من دورتر بودم ز چشمانت....
|
|
|
|
|
نافذ اقلیم دوست دیر صفاست
همه عمرت بکوش باشد ناب
|
|
|
|
|
بریده ام ز کارتان ، ز بامتان پریده ام
چو اسب سرکشم که از خیالتان رمیده ام
|
|
|
|
|
وقتی که مرهمِ جنون مرگِ تپش هایِ تن است / بر دارِ آخرین غزل انکار میشود حصار
|
|
|
|
|
چقدر غمگینه هرمزگان تو این روزای آشفته
|
|
|
|
|
کدام بزرگتر است
اندوه مردن
یا اندوه زیستن
|
|
|
|
|
تو زندانبان و من در تار زلفت گشته زندانی...
|
|
|
|
|
رفتم چهارشنبه بازار ، خودم دنبال سبزی و گوجه ، سایه ام اما افتاده روی کتاب های شعر . منم بهم برخورد
|
|
|
|
|
بخوان که شعر گفتهام برای کوچه باغها/
نفس کشیدهام پر از هوای کوچه باغها
...
|
|
|
|
|
جایگاهِ عشق.حکیمانه 2
دل اگر خالی کنی از کینه ها
جایگاهِ عشق گرددپر صفا
توزخود بینی بکن خود را
|
|
|
|
|
فکرنمیکردم یه روزی بیفتیم ،
به دست دژخیم
|
|
|
|
|
: قلم مشکن
قلم مشکن، مرا ز خونش صد نشان دارم،
ز جان سوختهی عاشق،بسی داغ گران دارم.
مرا ب
|
|
|
|
|
عاقبت از عشق تو مجنون صحرا می شوم
میکشم دست ازخودم همچون زلیخامیشوم
|
|
|
|
|
می پرسی چرا همیشه غمگینم؟
|
|
|
|
|
کاش میشد تا تو را همچون کتابی در بغل
یاکه چون انگشتری در دست خویش
|
|
|
|
|
به نام عشق می زد تیغ بر من
|
|
|
|
|
دَر فَرجام نیکِهرکاری ،رازینَهُفته
آن راز را صَهبا فاش ، به تو گُفته
کاری آغاز کردی با نامِ
|
|
|
|
|
تن از درد تو می سوزد درون استخوان پنهان
صدای گریه ات جاری ست در صوت اذان پنهان
|
|
|
|
|
سراغت را از خورشیدی می گیرم..
|
|
|
|
|
حضرت رضا علیه السّلام فرمود: هر کس مرا با دورى راه زیارت کند و از راه دور به زیارت من آید در روز قیا
|
|
|
|
|
صدای شاعر از دل غزل شنیدنی تر است
میان آسمان شب ستاره دیدنی تر است
اگر سقوط کرده ام درون چ
|
|
|
|
|
قورتولیب الیمدن قرارِ دل
مَنده قالماییب اختیارِ دل
|
|
|
|
|
شیشه ی خیسِ پنجره، بغضِ کدوم مسافره
اونطرفِ قصه دلش ، مونده کنار خاطره
|
|
|
|
|
بگو با من چه کرده ای ؟
که قلبم هر روز تنگ تر از دیروز می شود
ودیگر لباسهایم گنجایش مرا ندارند
|
|
|
|
|
چو دیدم خنده بر لبهای شیرینت، شدم شاعر
که در وصفت سرودن گشته ام در شاعری ماهر
منم آن دلسپرده، آن
|
|
|
|
|
مثلِ یک شعرِ طرب انگیزی
نغمه و شور به هر جا ریزی
|
|
|
|
|
کشتینشستگانیم ای بادِ شُرطِه برخیز ..
|
|
|
|
|
لطف ایزد ذره آرد در سما
در سما هر ذره می گیرد بقا
|
|
|
|
|
مسیر حیات
فهمیدم...
راهی نیست، جز بر پا ایستادن.
شناختم که آدمیان
جز سایهای از بهرهج
|
|
|
|
|
کامِ شیرین سخنان تلخ نگردد با حرف ..
|
|
|
|
|
با تـو جهــان را می شود رویا به رویا زندگـی کرد
معبودِ دیرین می توان در چشمهایت بندگی کرد
بی تو
|
|
|
|
|
اهل تمنا شده ام جمله نیاز و خواهشم
دیده به وقتدیدنت باز خمار روی توست
شعر تویی شرر تویی جمله جان
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
شمع شبهای سیاه و بی شمارم . می شوی
در میان ظلمت شب غمگسار م می شوی
وقت تنهایی زم
|
|
|
|
|
لب دوختم اما چه هراس از کس بود
|
|
|
|
|
شب آمد و گلایه های من به روی شانه ام
|
|
|
|
|
چگونه وصف کنم من هوای بندر را
|
|
|
|
|
به کجا میبری ام اِی عشق !
دراین کهکشان که ،
جایی را بلد نیستم
|
|
|
|
|
نقطهء ایهام را از من ربود
|
|
|
|
|
می نویسم برای یادگاری
تا بماند در دلم به ماندگاری
|
|
|
|
|
از بــزرگی ایـن چنیـن پـرسیـــده ام
گـو چـه چـاره گر مرا سخت بگذرد
پـاسخی او داده از حکمـت بــه مـ
|
|
|
|
|
چو سلطان بود غافل لات نادان
|
|
|
|
|
تکه تکه جان و هرکدام است به فدای
|
|
|
|
|
عشق یعنی خنده های ناب تو
دیدن و بوسیدن سیراب تو
|
|
|
|
|
ببخشید متن شعر رو جای توضیحات شعر عوضی داده بودم
|
|
|
|
|
مینویسد عشق،میخوانم عذاب
|
|
|
|
|
سپاست من بگویم ای معلم
تویی داناترین دانای عالم
|
|
|
|
|
خواب دیدم که در حرم هستم
کنج خلوت نشسته تنهایی
یک نفر به من تعارف زد
میل داری یک استکان چایی
|
|
|
|
|
نشان را از چه پرسی ای رفیقم؟!
تو خود را بین جواهر در عقیقم
من از دردت سخن گویم زیادی
غلیظی در دَ
|
|
|
|
|
رد میشم از این جاده هر شب، دیگه اما
دستام نمی تونه تو دستاش جا بگیره
اونی که تا دیروز انگار عاشقم
|
|
|
|
|
بگذر قلبی را که بر تنه ی درخت کشیدیم
التهام بخشیم....
|
|
|
|
|
ای دل از که بیزاری بازخم که میسازی
با یاد که دم سازی تو کودک دل بازی
|
|
|
|
|
آب چون از سر گذشته، یا علی گو جانِ من
یا دل ایزد بدست آری و یا ایرانِ من
|
|
|
|
|
تو خیابون یه جایی روی دیوار دیدم نوشته
هر کسی بچه زیاد داره جاش تو بهشته
|
|
|
|
|
دروغ است روی گور شیران جنگل.....
|
|
|
|
|
روایتی کلاژیک
یا
کلاژ روایی
|
|
|
مجموع ۱۳۱۴۵۶ پست فعال در ۱۶۴۴ صفحه |