يکشنبه ۲۹ تير
|
|
دَرِ خانه زدمْ شُکرانه زدمْ دِلَتْ جانانه زدم
سبز و خُرَّمْ سلامْ مَنِ عاشقْ استقبالِ شماْ را
|
|
|
|
|
همیشه در گوشه و کناره های این کوچه و خیابون های قدیمی منتظرت خواهم ماند تا روزی دوباره برگردی و باهم
|
|
|
|
|
درین دقیقه های بی روح
دچار م به استیصالی عمیق
|
|
|
|
|
جوانه های قلبم
شروع به شکوفه زدن
کرده اند
و تقویم
فصل دلپذیری را
آغاز کرده است
فصل نگاه و
|
|
|
|
|
باز باران می زند ؛اما بهارم! نیستی
|
|
|
|
|
این لوحِ ده فرمان ترس با بوسه هایت میشکست / افسوس که افسونِ لبت این وهم را میخوانده است
|
|
|
|
|
بهار فلسفه نافذ غنای سلسله بود
خوشا معامله گيرد به گرمی اعداد
|
|
|
|
|
*(چنین نخواهد ماند )*
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
نمیماند به دنیا ناله شبگیر/
به پایان میرسد ظلم فراگیر
|
|
|
|
|
مـرا زنجیـر کن در بازوانت ، درمیانِ امـنِ آغـوشت
مــرا تَن کُن بِجانت ،یـارِ شیرین ، جـایِ تـَن پوش
|
|
|
|
|
نیمه ی دیگرِمن ، رفت و برنگشت
|
|
|
|
|
ای مرد.حکیمانه 1
خواب وغفلت میشود راهِ فنا
کوشش و قدرت بُود وجهِ بقا
خواب وغفلت را رها کن ای ب
|
|
|
|
|
ماه خوبِ لاله های واژگون اردی بهشت
|
|
|
|
|
به هَمان عِشقِ تو دَر مَن که غَلَط شُد به غَلَط
تو زِ مَن هیچ نَیابی به جُز از دَلقِ فَرَط
|
|
|
|
|
دارم رویامو می بافم توپیچ پر خم موهات......
|
|
|
|
|
نه باران آمد از ابری نه برفی بر سر سنگی
|
|
|
|
|
گاهی تابستان هم سن و سال خواهرم
|
|
|
|
|
خسته ام از های های دل که شد پر درد و آه
خسته تر از رهگذاری در مسیر اشتباه
خنده شد یک خاطره بر گو
|
|
|
|
|
من، شاعر و تو مطلع شعری...
|
|
|
|
|
شعر کودکانه به مناسب روز کارگر ...
|
|
|
|
|
بکردم بذر عشق را ، من روانه
به امیدش ، نشستم ، عاشقانه
|
|
|
|
|
بایدهمه چیزخودم راعوض کنم......
شدشد،نشد،جراح زیبائیم راعوض کنم....
|
|
|
|
|
اکنون که پیدایت کرده ام
به هزاران طوفان گذر
|
|
|
|
|
سوزان به موبدی رفت گفته پرسمان…
|
|
|
|
|
قلب مااتش گرفته خانهام ویرانه شد
داغ سنگینی عزیزم قسمت پروانه شد
|
|
|
|
|
تقدیم به هموطنان ماتم دیده ام
برای ایران
برای بندر
|
|
|
|
|
نه من بی عیبم نه دیگری یاشخص خاصی
همه داریم به نوعی کم وکاستی
عجیبند این قوم البشر
،همه عیب
|
|
|
|
|
پرپر شدیم در اطراف اسکله
آشفت بندر از این وضع دردبار
|
|
|
|
|
به خاک افتاده ای اما نگاهت نور گیراییست
تنت در خون غلتان است و چشمت مشق شیداییست
شکوهت آسمان
|
|
|
|
|
زندگی شوق ندارد، ره خود گم کرده
آرزو رنگ سیاهیست، بر پیر و جوان
|
|
|
|
|
چشم و ابرو و لبش ذهن مرا درگیر کرد
|
|
|
|
|
نازنینان ناز فروشی می کشم غم را بدل
تا تو ابرو می فروشی می خرم از جان دل
هر زمان افتادم از پا پا
|
|
|
|
|
دوباره آسمان غزل بی هوا بارید
|
|
|
|
|
می نویسم که مبادا اجلم دیر کند
|
|
|
|
|
ای وای از منی که ،
با طناب تو افتاده ام درچاه
|
|
|
|
|
شبـی سعـدی ، شبـی حـافظ ، شبـی عاشقِ خیامی
شبـی فــارغ ، شبی عـاشق ، شبی بیچـاره هیـامی
میــانِ
|
|
|
|
|
قهوه ی تلخ من، امروز تور را کم دارد...
|
|
|
|
|
خبر اومد تو بندر خنجری تیز
|
|
|
|
|
رسید مژده که آدم شدم نفَس دارم
|
|
|
|
|
تا تو را یافتم و دل به دلت دادم دست
چون پرنده زقفس باز شده گشتم مست
تا که نامت آمد لرز شد هر
|
|
|
|
|
گگلواژه به لب داری عشق و جگر بابا
می گویی و می خندی یکتا ثمر بابا
|
|
|
|
|
تو همچون بوی بارانی که میریزد به صحرایی
چو خاکی تشنه من بودم بدون هیچ فردایی
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
شده باز وقت مستی ،گه یک قمار دیگر
غم من دوباره نو شد پی انتظار دیگر
شب و بی ق
|
|
|
|
|
تاقلم در دست و دفتر خواندنیست/
با قلم آثار شاعر ماندنیست
|
|
|
|
|
این عشق نافرجام من، پنهان در چشمان تو
|
|
|
|
|
و دیگر ندارمت و نخواهم تو را
یار نخوانمت و دیگر به پایت نمانم
و میان تمام مکث هایم مکس می کنم
شا
|
|
|
|
|
منم دار قالی تویی تار و پودم
|
|
|
|
|
دیوانه شده
است این دل در
سوز و تب است
|
|
|
|
|
صدایم کن صدایت پر ز عشق است
نگاهم کن نگاهت دلنشین است
بگیر دستم که دستت پر ز مهر است
در آغوشم بگ
|
|
|
|
|
بنام آنکه در عشق برترین است
رفیق شاد و همدرد غمین است
سرآغاز است و هم پایان دنیا
که بی همتای رب ا
|
|
|
|
|
در چشم تو، بازی هر تقدیر چرخید
عاشق پر از غم شد، ببین دلگیر چرخید
وقتی سکانست داش آکل، پر غصه ب
|
|
|
|
|
جانم را هنوز می لرزاند...
|
|
|
|
|
ایران عزا شد درعزای بندرعباس
|
|
|
|
|
آغوش می کشد غزلی دفترم گهی
شاید شعور شعر کند این درد را دوا
|
|
|
|
|
آنجا که راه نیست دگر جز کمی به مهر
|
|
|
|
|
سیاحت میکنم چشمِ سیاهت
نشستم در کمین، بهر نگاهت
اگر فرصت نصیبم گردد این بار
نشانم بوسهای بر ر
|
|
|
|
|
☘️صبوری کن و از درد و غم کنار بگیر☘️
☘️بهانه مجوی و باز دنبال کار بگیر☘️
|
|
|
|
|
⚘میلادحضرت فاطمه معصومه(س)
روزدخترمبارک⚘
|
|
|
|
|
امروز برای خاطره بازی در سر حالُ هوایی داشتم
یادم آمد که دو رفیقِ با هم شفیقُ باحالی داشتم
یکی س
|
|
|
|
|
تجسم گاه دل تابوتی از نیلی که بشکاف حبابش بود
|
|
|
|
|
آخر، ژنِ ناجورت ،
کار دستمان داد
|
|
|
|
|
من از سکوت نمی ترسـم این نیاز من است
دقـایـق سـحری رنگ کشف راز من است
|
|
|
|
|
خوش آمدی به دنیای ساکت و سردم
|
|
|
|
|
تن سرخ تب دارت را به کدامین طبیب بسپارم امید سرزمینم؟🥀🖤
|
|
|
|
|
همه رنگی به تو میآید....
|
|
|
|
|
کتابی تا نباشد باز قلم در سر ندارد راز
سکوتش حرف ها در دل ولی حکمت در آن انباز
|
|
|
|
|
گرچه این ژولیده ی بی آبرو
ارزش دیدن ندارد دیگر
|
|
|
مجموع ۱۳۲۷۵۱ پست فعال در ۱۶۶۰ صفحه |