پنجشنبه ۷ فروردين
|
|
با هفت قلم سین نشود ؛سفره بهاری
|
|
|
|
|
در باغ دلم گل وفا پژمردست
|
|
|
|
|
مجلس ختمم نمی خواهد مگر صاحب عزا ؟
|
|
|
|
|
صبح ها بوسه زلب های تو
دل میخواهد💋
خواب و بیدار نگاهت سر صبح
مثل یک خمره مرا میبردم
سمت یک حال
|
|
|
|
|
زقدرت حال بوستان وانگرداننده ماه زمان بین
ز اود مجمربسوزان وان شاه جهان بین
ماه عالم
|
|
|
|
|
دیدی زیبایی چشمم حیرت خوااااااااااه تو شد
همه اااااااااااااحساس دلم رو به زادگاه توشد
|
|
|
|
|
بی خیال چه واژه ایست در میان خوش خیالی هایم
|
|
|
|
|
روزه دارم روزه دار از عادت کفتارها
|
|
|
|
|
ولی آن کس که بیدار است، اسیرِ دردِ تکرار است
|
|
|
|
|
از نور زهرا
تابیده بر در
آمد به دنیا
از نسل حیدر
خندید مولا
با عطر ایمان
بوسید رویش
د
|
|
|
|
|
تورا میبوسمت هردم، درون خواب و بیداری
تورا میخواهم از دنیا،بدون هیچ اقراری
|
|
|
|
|
هوای زندگی ام چه درهم می شود گاهی
ان لحظه که فکر میکنم به نبودت گاهی
مثل بچهٔ لوس با بغض گف
|
|
|
|
|
نهال خاطرم
می خندد
اما دلش داغ است
|
|
|
|
|
همایون و گرامی باد و بهـروز
فروزان جشنِ دیرینه ی نوروز
|
|
|
|
|
حالا چه سود می نویسم اگر جوینده،یابنده است ...
|
|
|
|
|
دلم گرفته از این شهر پر ازدحام شلوغ
هم از تو و هم از خودم از این مثال دروغ
|
|
|
|
|
رسم دنیا در همین است مهربانی ظاهری ست
بعد هر آمدن یک رفتنی هم دیدنی ست
عمر و جان گر چه هر دو رفتنی
|
|
|
|
|
کاش کودکی بودم...
جوانه میزدم در میان باغ خیال،
تنها دغدغهام
دانههای اناری بود که روی پیراهنم
|
|
|
|
|
شـبِ "تقدیر"، شبِ نَجوا و اِحْیاء_بسی پُرفِیض و هم، پُراَرج و والا
|
|
|
|
|
تحمل کن کمی دیگر... به سر آید شب طوفان
به ساحل میرسد آخر، شبی کشتی سرگردان
|
|
|
|
|
در گذرگاهِ هیس غمگین بود، دختری با دو چشمِ بارانی...
|
|
|
|
|
شهادت مظهرِجوانمردی تسلیت
|
|
|
|
|
جهان چون کتابی ست پر از رمز و راز
|
|
|
|
|
برام سخته که تنهایی
خیابونها رو می گردی
که جای من با بارون و
سکوت و کوچه همدردی ..
|
|
|
|
|
*(گفتگوی دو..)*(۳)
^^^^^^^^^^^^^^^^^
حق بفرموده ببین چشمان او/
پرزافسون آن لب ودندان او/
****
ح
|
|
|
|
|
معنی صبح بتاب
برق چشمان پر از جاذبه ات
زنده می دارد جان
خوب دل می دانی
شفقت در شفق پلک تو جاری ب
|
|
|
|
|
بازعید آمد و هرکس به طریقی..
|
|
|
|
|
چهار سال عمرِ من صرفِ رسیدن به لیسانسی شد
|
|
|
|
|
گرفرمان دهی جاااااااام می زدستت بنوشم
سوار براسب به یااااااادت می جشنت بنوشم
آنگاه که حدیث خوانم
|
|
|
|
|
شعر درباره زنی است که در زندگیاش با تردید و تنهایی دست و پنجه نرم میکند. او در دل شبها، امید و نا
|
|
|
|
|
یه بغض عجیب و یه حسی محال
منو میبره سمت خواب و خیال
همش مبهمم بی دلیل و جواب
تو ذهنم تمومی نداره
|
|
|
|
|
نوروز چه روزی است روز طرب و گشت وگذار در طلب یار
در جشن وسرور روز فرح بوسه شادی بر آن صورت دلدار
|
|
|
|
|
پوشیده سرشتیم
عمری به ره دوست
فاش گفتیم
که خیال ره دیگر نتوانیم
راه و بیراه
رفت از پی هم چه
|
|
|
|
|
بُگشا دَرِ خُمخانه یا طاقِ ثریا را
دیگر زِ کَف اَفکَندیم،بازیچهیدنیا را
|
|
|
|
|
نه امیدی به طلوعی، نه خیالی به نجات
شبِ بیغايتِ این بخت چه افروخت به من
|
|
|
|
|
برف می بارد سیاوش چتر را کشتی
|
|
|
|
|
عشق دیدم به چشمات
به رنگ تو رنگ بهار
|
|
|
|
|
این شعر را به مناسبت تولد پدر عزیزم ، به او که بزرگترین حامی زندگیم است تقدیم می کنم.
|
|
|
|
|
در هجر تو از من به جز این پوست نماند
در چرخ فلک هرکه ، که نیکوست نماند
این عمر دگر مزه ی تلخی بدهد
|
|
|
|
|
دستهایمان را به سبکی
یک شکوفه
گشودیم و...
|
|
|
|
|
یکی کهنه سالی گذشت از جهان...
|
|
|
|
|
نوروز، نماد جاودانِ نو شدن و ازسرگیری جوانیِ جهان کهن است، یادگار جمشید خردمند پدر ایرانیان، این آیی
|
|
|
|
|
ببخشا بر شب سردم دمی از کاشانه ای
|
|
|
|
|
دردی که در وجودم پیوسته گشته جاری
از تو نشسته در من چون زخم های کاری
بر این تن نحیفم دیگر نمانده ج
|
|
|
|
|
ما به رنگ نور یاران نوبر ایم
ما به سبک هور بر سرها سر ایم
|
|
|
|
|
شیرینم، گلهای رنگارنگ چشمانت احساسات زیادی
برای تکتک لحظات زندگی ام به ارمغان می آورد.
|
|
|
|
|
دلْ روایت میکُندْ از عشقی بی نظیر
واعظْ هر تعمل میکندْ این حُکمِ تیر
|
|
|
|
|
به سان تک در ختی یکه و تنها
|
|
|
|
|
دلمرا خوش کرده ام؛
به شکوفه های بهاری،
به زلالی باران بهاری،
و زیبایی گل های بهاری!
|
|
|
|
|
تازا بیر بایرام گلیپ
کاشکی بیزینن قالا
|
|
|
|
|
تو خیالم
داری پرواز میکنی
|
|
|
|
|
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی..
|
|
|
|
|
علی علیِّ خدا و خدا خدای علی
|
|
|
|
|
به اسم چشم بادامت پرهیز داری
توی جمع چهره ی سحر خیز داری
|
|
|
|
|
بهار اومد بهار اومد
نگار اومد نگار اومد
شراب و شعر و موسقی
از گل روی یار اومد
آخ گل بابونه .
|
|
|
|
|
بگذریم چون نگذریم هم بگذرد
|
|
|
|
|
چقد من سادگی کردم
به تو گفتم دوسِت دارم
|
|
|
|
|
شب قدر علی
شب قدر است بیا تا به سحرمویه کنیم
وز دل داغ علی از دل وجان گویه کنیم
|
|
|
|
|
و من هنوز در ایستگاه آخرین خداحافظی ات نشسته ام…
|
|
|
|
|
از سفره ی هفت سین دلت غم بشود دور
|
|
|
|
|
۱
نامت را صدا زدم،
درست همانجا که نور،
از دل تاریکی برخاست...
۲
زمین تشنه بود،
و آسمان به س
|
|
|
|
|
به خاطر تو، تو این قفس می مونم و بند میشم
به خاطر تو، به این امید بند مو بند میشم
به خاطر تو، تا آ
|
|
|
|
|
دل من یاد تو کرد چو شب عید پارسال
همین روز همین ایام آشفته هر سال
چنان شب قدر واسه ی تو بگ
|
|
|
مجموع ۱۳۰۴۷۰ پست فعال در ۱۶۳۱ صفحه |