جمعه ۱۰ فروردين
|
|
چه می خواهی از این پيچيده اشعار گلاویزم
|
|
|
|
|
من از شهر جمعههای غریب آمدهام
|
|
|
|
|
❤️🔥My lady
m.madhoosh❤️🔥
|
|
|
|
|
شاهد زخم خودم بودم و در تاریکی
دست در دست خیالم به سفر میرفتم :-)
|
|
|
|
|
به قلبم آمدی در یک غروب سرد پاییزی
دلم را برده ای با یک نگاه از بس دل انگیزی
.
شبیه چای میمانی د
|
|
|
|
|
دلم این روزها بی حد تو را با خویش کم دارد
دراین تنهایی ممتد تو را با خویش کم دارد
معصومه س چاوشی
|
|
|
|
|
همچون پرنده ای که رفتی و خراب شد ، در آنِ لحظه با نبودت آشیان من
|
|
|
|
|
وقتی بنای هستی من بر هوای توست
وقتی دلیل زندگی ام خنده های توست
وقتی غذای جان و تنم از تو می رسد
|
|
|
|
|
آن چهره ی دل ربای چون حور
|
|
|
|
|
ابتدا کردم به نام قادر دادار گل
|
|
|
|
|
این خشت که زندانی هر دیوار است
|
|
|
|
|
دلم را داده بودم به یه یاری ،
برنگردانْد
|
|
|
|
|
به مرز جنون رسیده ام
من به عشق تو مهر دنیا فروخته ام
خیال قدم زیر باران در سر داشته ام
من به عشق
|
|
|
|
|
پیش اهل معرفت ، آیینه را حاشا نکن ..
|
|
|
|
|
من خواب دیده ام
من خواب دیده ام ،
که در باغچه ی چشم های تو می شکفم...
|
|
|
|
|
یه لحظه آرامش سکوت،،چشمای خیس تن کبود
|
|
|
|
|
برچین غم دل را ، به لبم خنده بیفروز
|
|
|
|
|
آن شبیخون و شرر مضحکه ای بیش نبود
سخن از توپ و تشر معرکه ای بیش نبود
ما که دکان دیانت به مراتب دید
|
|
|
|
|
زندگی پر است از تلاطم و جنجال یا باید طاقت آورد و نا امید نشد و یارای بهبود چاره اندیشید
|
|
|
|
|
و کهکشان متلاشی ست روی چشمانت
|
|
|
|
|
مانده بودم عشق تو را کشف کنم
|
|
|
|
|
.......امتحانم کن......
مرا به قید وثیقه دوبار امتحانم کن
برای خواندن عشق مهیای حسابم کن
مرا از
|
|
|
|
|
آقای قاضی من فقط چشمم به او افتاد
|
|
|
|
|
شعری از قدرت الله حاجی پور ( تهمت )
نفرین شود هر کس که تهمت میزند بردیگری
آرامشی خواهد ز خود بر دی
|
|
|
|
|
طرحِ چشمانِ تو منظومۀ دیوانِ منست
|
|
|
|
|
آسمان آبی چمنزارسبز است
لیک اینجا آسمان سبزو چمنزار آبیست
|
|
|
|
|
کاغذ به قلم گفت که رقصان نشوی ...
|
|
|
|
|
دیدی که جوانی مان چه زود فرسود؟
زندگی!
آه زندگی!
گمانم؛
زندگی، رویایی دور است
دور به فاصلهی دس
|
|
|
|
|
کم مانده که از دوریت ای یار بمیرم
مگذار که در حسرت دیدار بمیرم
|
|
|
|
|
در رخت خاموشی غم فروغ وجود
غصهها نثار عشق، سوزان همه وجود
روزگار بیچابک در گردابی گرفتار
مانده
|
|
|
|
|
گفته بودم که اگر پنجرهات باز شود میمانم!
اگر این پنجره هموسعت پرواز شود میمانم!
....
|
|
|
|
|
میخواستم اسیر دنیایی باشم
که توآن را برایم ساخته باشی
|
|
|
|
|
به نام خدای همه بحر و بر
خداوند بینای چشمان تر
|
|
|
|
|
اشتباه نکن!
دور و نزدیک بودن آدم ها به تو به فاصله شان تا تو نیست،
نزدیک ترین آدم به تو آن کسی است
|
|
|
|
|
روزهای قشنگ در راهند
خالی از درد و غصه و آهند
مردمان جهان خدا باور
راحت نوع خویش میخواهند
|
|
|
|
|
دیگر شبیهِ من از فردا نمی شوی
من رفته ام تو دیگر تنها نمی شوی
|
|
|
|
|
خاطرت هست از آن عهد که بستی با ما
دل ما بردی و هم جان و سر و ایمان را
|
|
|
|
|
اگر می جستم از آغاز؛ ریشه
نبود اندر دلم ؛ غم تا همیشه
|
|
|
|
|
ای که ازحال دل بی خبران باخبری
بکن ازکوچۀ دلتنگی ماهم گذری
|
|
|
|
|
سَحَردر بند شبخانه ، سرود آسمان تاریک
|
|
|
|
|
به طنزِ طنّازان !
به لُعبتِ تنِ تن نازان !
که راهی یکطرفه ست ...
|
|
|
|
|
ای افکار پریشان
در مغزم لانه کرده اید که چه؟
|
|
|
|
|
مغز.1انسان شناسی
هست اندر مغز ما دانش نهان
با تفکر می شود دانش عیان
علم یادت می دهد هر ب
|
|
|
|
|
دیباچه ی عشقمان که آذین شده است
گلخانه شود دلی که تزیین شده است
|
|
|
|
|
من از انچه تو میبینی نمیگویم
|
|
|
|
|
ما بی دل و بی سر شده بر، دارتوییم
|
|
|
|
|
هر که عشقش شد معماحال من فهمیده است
راه گم راهی دل را جسته از این ماجرا
|
|
|
|
|
تو را آنگونه می خواهم
که پاییز و هوایش را
شبیه چای لب سوزی
که می سوزاند لب عشاق
با صفایش را
|
|
|
|
|
چه خوبه که همانطوری که لذت زندگی را برای خودمان میخواهیم گاهی اوقات هم دست به دعا شیم و خدا را قسم
|
|
|
|
|
شهر پر شده
از پچ پچ
کلاغ ها...
بلند گوها را دزدیده اند
|
|
|
|
|
....چشمه و کوه...
مدتی است
از چشمه آب نمیخوریم
پوزمان را جای پوزه
گاو نمی دهیم
چشمه جار
|
|
|
|
|
تا به دست خویش بستم کوله بار اربعین را
بوی عطرش مست کرده آسمان ها و زمین را
گر چه لایق نیستم اما
|
|
|
|
|
بی عشق
شیراز از حافظه خواهد رفت
بیروت را جنگ خواهد کشت
و پاریس، آهنپارهای بیش نیست
|
|
|
|
|
شعری کودکانه در مورد شکر نعمت و دعا کردن ...
|
|
|
|
|
هر شب
بر حوضچه ی مَه
مهتاب...
خیره چشمان
بر
تُنگ آب بی ماهی!
بر کران کردهی دور
راهت...
ز
|
|
|
|
|
شهر من،دنیای من فقط تویی
تو تموم سهم من از خدایی
|
|
|
|
|
وقتی عاشقم به جسم و جون خاک
وقتیکه خدای مستی میشه تاک...
|
|
|
|
|
ای شب که گفتی می روم فردا می آید!
با من بگو کی فصلِ شادی ها می آید
تا کی سرِ این کوچه ؛ بنشینم
|
|
|
|
|
گرچه از ارزش می افتد هر چه تکراری شود
بوسه های تو ولی لطفش مکرر بودن است
|
|
|
|
|
عشقِ من این تویی یا که خواب می بینم
|
|
|
|
|
با غمی بر دوش/خیره بر ره بود
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۹ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |