جمعه ۳۱ فروردين
|
|
شبانگاهی دلی،
به نماهنگ صدایی که
میپیچد درسکوت،
|
|
|
|
|
در روی تو نوری است که مهتاب ندارد
|
|
|
|
|
ذهنها درگیر دامی ،خوب جان اندیشه کن
فکر فردایی نباشی زیر لاک کشوری
|
|
|
|
|
ساده بودی کوه! نیزارها رویانده اند از آب چشمانت
|
|
|
|
|
به لبها خنده و نقّاشی درمان نمیبینم
|
|
|
|
|
امشب ای ماه به من گو سخنی از یارم
|
|
|
|
|
باز هم تنهایم در این قفس،
او نیست.
چه بیرحمانه نیست.
در افق دور دست زوال میبینم.
سخت میگذرد د
|
|
|
|
|
هشدار که بیداریمان رحلتمان گشت
خوابیم همه در کنفِ غمزه غماز
|
|
|
|
|
گفتم به زبان هیچ مگو هیچ مپرس
|
|
|
|
|
دژ هوای دلت آسمان و یک بام شدم
|
|
|
|
|
شعر در وصف شهید آرمان علی وردی
|
|
|
|
|
جگر بسوزد و جانم همی رسیده ، به لَب
|
|
|
|
|
روزی عشقم را به زبان خواهی آورد...
|
|
|
|
|
هوس کرده ام
امشب؛
در مستی چشمان تو
سرازیر کنم...
|
|
|
|
|
چون ماه که از پیله ی مهتاب در آید
لیلای من از هاله ی آداب در آید
|
|
|
|
|
هر بار هر کار می کند بازم پشیمان می شود
آخر چرا، رفتار او ، هر جا ،تکرار می شود
دل به هر کس بست
|
|
|
|
|
شعر
ادامه ی نگاهِ توست...
|
|
|
|
|
دگر ز نام قمصر و عطر و گلاب می ترسم
|
|
|
|
|
همچو ماهی ، درون شب هایم
میدرخشی و نور می تابی
|
|
|
|
|
سروده های به هنگام، التیام مشام
در ارغوان غزل گاه، انتشار کلام
|
|
|
|
|
طغیان غروب در پس ابرها
جدال زرد وتُرنجی
|
|
|
|
|
دنیا همه چیزش خوب ست
حتی صدای کریه کرکره ها را می توان پایین کشید
شب روی پاهایت می خوابد با تمام ن
|
|
|
|
|
دلمرده بی تو در دیار مردگان جا مانده ام
گویی که جانم رفته و در حال اغما مانده ام
|
|
|
|
|
عیب نکن مرا که من عاشق و مست و واله ام
رنگ دو چشم مسکرت کرده به عشق حواله ام
|
|
|
|
|
سردار ایران تا ابد می ماند و ما می رویم
|
|
|
|
|
دندانی برای توضیح نمانده :))
|
|
|
|
|
به تو بد، چنان نکردم که به مرگ من رضایی
|
|
|
|
|
هیچ انسانی دوست نداره بمیره !
اما همه آرزو میکنن برن به بهشت.
اما، یادمون میره که برای رفتن به بهش
|
|
|
|
|
❤️دلا بنشین بر این محفل که آرام است و بی غصه❤️
❤️به گلزاری قدم بگذار که آباد است و پر غنچه❤️
|
|
|
|
|
با نام تو زینت دهم این نقل همچون نار را
درمان جانم میشوی؟ درمان بده بیمار را
پیدا و پنهان می شوی
|
|
|
|
|
❤️تقدیم سه سالهی
امامحسین(ع)❤️
|
|
|
|
|
هوا خشکیده بر یک گریهیِ افسون دلم تنگ است
|
|
|
|
|
زندگی ومرگ. فلسفی
مرگ خواهد جان ز تن گردد جدا
جسم می خواهد که تن با جان شود
دائما این جنگ
|
|
|
|
|
ای تودهٔ دلگیر شب آوار شو روی سرم
|
|
|
|
|
" به یادِ کودکانِ بامزه ی غزه "
|
|
|
|
|
کنم یاد ز خاطرات خاکریز
بیاد شهیدان لور عزیز
بیاد مردان دلیر و سترگ
مردان مرد ایلات بزرگ
بیا
|
|
|
|
|
تو آمدی،
در قامت زروان،
شاید که داغ هزار ساله را
شفا بخشی،
شاید که منجی چینوت شوی.
|
|
|
|
|
باز خشکید مثل ویرانی امید هر چه گل در سینه کاشتیم
|
|
|
|
|
نیست ممکن عقل را با روحِ عشق آمیختن ..
|
|
|
|
|
رفیقم گفت بشین در کنارم 🤠
|
|
|
|
|
چه قصه ی
پُر غصه ایست؛
همآغوشی...
|
|
|
|
|
عاقبت صلح است پایان جدال و جنگ ها
|
|
|
|
|
نخ می دهد راه
سایه
شانه به شانه اش
می دود
|
|
|
|
|
می روم من
همین قدر کوتاه و رسا
نپرسید مقصدم را نمیدانم تا کجا
تا دور شوم از این شهر حسود
باز میگ
|
|
|
|
|
ای دلبرِ شیرین زبان
حُسنون منی دوتدی عیان
|
|
|
|
|
تا عمر گرفتم دلِ شیدا دارم
|
|
|
|
|
میداد جرعهای آن ، ساقی ِ می فروشم
|
|
|
|
|
آنکه ز دلدار،هیچ خبر ندارد و حیران مانده،منم
غم به چکار آید ای معشوق!عیان کن،دیدار مرا
|
|
|
|
|
چه بسیارند گرگان به میشان خرقه پوشیده
ز رافت گام بردارند، ولی افکار پوسیده
عصا از کور می دزدند
|
|
|
|
|
لایه لایه لایه لایه آدمهای چند لایه
زنده لای، مرده لای حرفهای بی مایه
خاک های، آب های، ماهیان گر گ
|
|
|
|
|
به گاتهای توسَنِ نگاه تو غزل گریست/ببین که در خیال تو چه آتشی به پا شده
|
|
|
|
|
گمیم در ژرفای بی انتهای زمهریر
گمیم در انبوه اوهام
گمیم در هزار توی غلیان انابت
گمیم در جاده توا
|
|
|
|
|
ازچله رها گشتم و بر چاه نشستم...
|
|
|
|
|
در بعضی بازی ها باید نخندم!
|
|
|
|
|
از بیستون ها بانگ فرهادی نمی اید..
|
|
|
|
|
کاشکی زنده ای ازاد بودم
از گل سنوبر بودن مامان عروسکی داشتم.
کاشکی طعم تلخ و شیرین زندگی را چشیده
|
|
|
|
|
شعر در مورد عشق به مادر هست ..زیباترین معشوق عالم
|
|
|
|
|
بابایپیرراتوچهتنهاگذاشتی
آخرچگونهروی دلشپاگذاشتی
|
|
|
|
|
ربودی از سرم حال و هوای خواب نوشین را
|
|
|
|
|
هر آن کس که باشد فراگیر پندی
|
|
|
|
|
آفتاب......... جناس تام دارد
|
|
|
|
|
از فراقت بی پرو بال شدم ای نازنین
|
|
|
|
|
دیگران از درد می نالند و من از دوری اش
|
|
|
|
|
حسرت دیدن او، خانه خرابم کردهست
خویش با ساقی و دربندِ شرابم کردهست
|
|
|
|
|
بگو چگونه چنین بود و تاب آوردی
|
|
|
|
|
جهانم تویی ، زندگانی تویی
زمان و زمین ، بارگاهم تویی
به جز تو ، به که روی آورم
به غیر تو ، کجا
|
|
|
|
|
چه زیباست!
هوایی که تو نفس میکشی،
عطر نفس هایت را برایم می آورد ارمغان.
چه زیباست!
مهتابی که بر
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۶۱ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |