جمعه ۱۶ آذر
|
|
پسر حسین کبابی(با گویش دلنشین بروجردی)
|
|
|
|
|
این همه راهست برای کسب هوش
|
|
|
|
|
در خوابی که می پنداشتی رویا نخواهی دید
اسلامی تر از این خطه در دنیا نخواهی دید
در وهم و خیالت با و
|
|
|
|
|
ای غنچهای که چاک گریبان دریده ای
با ناز خود به عرصه دوران رسیدهای
|
|
|
|
|
منزل معبود را خبط و خطابم بستهست...
|
|
|
|
|
🍁صبح تاریکی چو از مغرب دمید🍁
🍁روشنی از ترس بر پشتی خزید🍁
|
|
|
|
|
اسیر پنجه ی دریا / رها در تُنگِ تَنگِ تو
|
|
|
|
|
میخانه و می کار مرا زار نمود
هم سایه و همسار، چه بسیار نمود
یاری که نداریم ولی یاورمان
نادیده مرا
|
|
|
|
|
موشک سفیر مقتدری هست بی گمان
|
|
|
|
|
این "بی او" بودن از تو بعید است...
|
|
|
|
|
تو لبخند مرا دیدی
ندیدی من چه آشوبم
سکوت آدمی دیدی
|
|
|
|
|
گفت: کدام را بیشتر دوست داری؟ آوای آبها یا نغمهی پرندهها؟
....
|
|
|
|
|
زندگی کن ..؟
زندگی کن لخظه هارا باهمه نیک و بدش
عمر کوته ارزش حسرت تراویدن نداشت
ناله دارد ر
|
|
|
|
|
من گم شده ام در خودم از من اثری نیست
|
|
|
|
|
رقص از این نغمهٔ غم میکنم و نقضِ غرض...
|
|
|
|
|
همه زندگیم را ازدست داده ام
ازچه می ترسانی ام ؟
|
|
|
|
|
ای عشق . بی فرجام مرو وز شهر دل بیرون مرو
ای هستی عالم مرو در جنگ دل دریا مرو
جام نوش مستی سر م
|
|
|
|
|
بهاری بود در فصل زمستان، نگارم چون گلی اندر نیستان
|
|
|
|
|
کاش بودم غبار راهی تا..
هر زمان مسافرت باشم
|
|
|
|
|
اینگونه که بر چهرهی خود قاب زدید
|
|
|
|
|
تو زندونت گرفتارم
به رفتن تو محکومم
به جرمی که نکردمُ
گناهی که نمی دونم.
|
|
|
|
|
بسم رب العشق ای لیلای من
برده هوش از سر مرا چشمان تو
|
|
|
|
|
بغضی کوچک همراه باتلاش اشک
|
|
|
|
|
که تو آغوش خودم قول نرفتن دادی
|
|
|
|
|
نگاه تو ست
یا
ادامه ی آفتاب
که
از آینه می ریزد
|
|
|
|
|
تو شبنم پاکیزه هر باغ و بری
از باغ و بر بهار هم تازه تری
آئینه بدست آور و خود را بنگر
بهتر زخودت
|
|
|
|
|
باز باران
كاش مى باريد بر سقف كلاس
در خيالم مى سپردم
دل به جنگل هاى گيلان
حجمى از آرامش
|
|
|
|
|
از توبه های هرشبه خستهام
از فکرهای ممتد منتهی به تو خستهام
|
|
|
|
|
شبی در بسترم آرام؛ در فکرت فرو رفتم
|
|
|
|
|
ای خوب تر از خوب تر از خوب تر از خوب
|
|
|
|
|
ذهنم،
یوزپلنگی تیز پاست
آه!
بیهوده بود، دویدنهایم...
آییی
--غزال وحشی،
کدام کنام آر
|
|
|
|
|
خیلی سال و ماه گذشته
دل تو رو نبرده از یاد
قصه ی تو جور دیگس
آه از عشق اول ای داد
|
|
|
|
|
باز زمستون بازم بارون و برفش
یادش بخیر میگفت مَرده و حرفش
|
|
|
|
|
رو خودم کار می کنم قوی بشم
اسمتو زیر لبم ذکر نکنم
با خودم عهد می کنم از شنبه صبح
پا شدم دیگه بهت
|
|
|
|
|
باز داره میرسه لحظه ی خوب دیدار
بیا با هر قدمت فاصله ها رو بردار
|
|
|
|
|
سیگار شاکی بود سوزاندی سرش را
|
|
|
|
|
دریا
چه میفهمد غم ِ ندیدن ِ باران را
|
|
|
|
|
بر عشق کسی یک نگهِ هیز نکردیم
|
|
|
|
|
ببر زخم خورده ، انتقام را هَوار میزند
|
|
|
|
|
وقتی که خسته با دلی غم بارمی روم
تا مرز خشکسالیتب دار می روم
وقتی که بغض را می بلعم از غرور
بی
|
|
|
|
|
شب شد
شب تو بی من بخیر است
|
|
|
|
|
تقدیم به شهدای سرباز میهن
|
|
|
|
|
بوستانی، نامراد از تابشم
بوته ای، در انتظارِ بارشم
مثلِ قلبی، بی پناه و مبتلا
|
|
|
|
|
دستم بگیر ای روح بیکران
یادم بکن تو ای یار مهربان
ترسم ز رنج دوریت ز خویش
نزدیکتر شو و گرما بده ب
|
|
|
|
|
حمد و ثنا هر گاه کنم از فرد معبود مجید
|
|
|
|
|
شعر من در خور چشمان سیاه تو نبود
|
|
|
|
|
دلتنگی های ذهن
قلم بشکست و دل دلتنگ جان شد
چه بگذارم هر انچه بود عیان شد
|
|
|
|
|
ای عجب از کار دنیا ، بی هدَف / می کِشد محتاج هر نانی به صَف
|
|
|
|
|
آسوده بخواب ای پسر زال ایل
|
|
|
|
|
شب تا به سحر به یاد تو بیدارم
|
|
|
|
|
ازفردوسی گذشتم و، رفتم بسوی حافظ
|
|
|
|
|
هر جا نشانی از تو باشد، دل همانجاست
آری! برایم دیدنت مانندِ رؤیاست
دلتنگیام را میدهد تسکین – نگا
|
|
|
|
|
عشق را وقتی تراشیدند ، سنگِ کعبه شد ..
|
|
|
|
|
ای بی تو دل تنگم شبگرد خیابان ها
چشمان پر از اشکم در یورش باران ها
|
|
|
|
|
ی خواهم برایت افسانه بگویم
فقط نمی دانم
از تابش تو شروع کنم
تا پنجره ی شرقی
یا عطر نان را
شما
|
|
|
|
|
فی الحال ژن، تاثیر مثبت دارد اینجا
|
|
|
|
|
ای فتنهانگیزترین آرامْدار دلها...
|
|
|
|
|
بغض من دلبرانه زینت داد
شعر غمگین زنگ انشا را
با تنفر لگد زد و انداخت
در درون زباله دنیا را
|
|
|
|
|
آنچه حاصل شود از کاشتنِ دانهی تو
وارثَت می خورَد از میوهی گلخانهی تو
|
|
|
|
|
همیشه در خیال من نقش ترانه میزنی
|
|
|
مجموع ۱۲۸۲۱۴ پست فعال در ۱۶۰۳ صفحه |