شنبه ۱ ارديبهشت
|
|
هر ثانیه دیوانه و مستم ای دوست
|
|
|
|
|
فاصله
قدرت اثبات ندارد
تا پیوند بینمان
جاری ست
|
|
|
|
|
اسب خیال سرکشم میتاخت در رویای تو/اما سوارش بی نشان در هرم جانت گم شده
|
|
|
|
|
یجوری همه چی از یادم رفت،نه خودم نه دوستامو دیگه یادم هست
چیکار کردی بام دکتر
|
|
|
|
|
چونجوانگشتمودلشوروشریپیداکرد
با سه تصمیم به رویم درمحنت واکرد
|
|
|
|
|
هنگامه ی کوچم که به پاییز چکاوک نشسته ام
|
|
|
|
|
بس است عاشقی
باران نمیبارد
سرود تنهایی را فریاد
بزن.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
بزن بارا ن بزن باران خزان بینم گلستا نا ن
بزن باران بزن باران فتاد آتش به کو ه ساران
شقایق
|
|
|
|
|
خود را ببین به چشم که سر تا به پای تو
|
|
|
|
|
عزیزم اگه فردایی نباشه
اگه امشب آخر قصه ی عاشقیه ما باشه
اگه نباشه فرصتی برای دیدنت
بعد این همه ن
|
|
|
|
|
شدم سنگ دور افتاده
کنج خانه
نیست دگر کسی برم دارد رو زمین
پرتابم کند از آسمان به زمین
ماندم د
|
|
|
|
|
من در سکرات بودم
تا وقتش برسد ، درکنارم ،
مرگ قدم میزد
|
|
|
|
|
لحظه ای رو مگردان عذاب می بینم
|
|
|
|
|
وقتی که رفتی تو،من تازه فهمیدم
آرامشم بودی ،بی تو نمیتونم
|
|
|
|
|
وطن یعنی غرور یعنی شکوه آریایی
وطن یعنی اقوام، یعنی کورد، یعنی بختیاری
وطن یعنی بلوچ یعنی خراسان
|
|
|
|
|
یاد دارم
اندکی بعد از کودکی را
گریه و خنده های الکی را
...
|
|
|
|
|
انگشت به حلق خاطراتم کردم
|
|
|
|
|
این همه بُرجهای غول آسا ....
|
|
|
|
|
اشک قلم به وسعت دفترنمی رسد
وای ازحقیقتی،که به باورنمی رسد
|
|
|
|
|
وقتی می آید برای یکی......
|
|
|
|
|
تو این خانه کاهگلی
به جز این میز و صندلی
چیز زمین گیری نیست
|
|
|
|
|
در نا کجا آباد بی مقصد
در انتهای جاده ها
در برزخ ماندن و رفتن
در غربت وهم انگیز پاییز
در فراسوی
|
|
|
|
|
کی کنم غیر از تو هرگز رو به سوی دیگری
|
|
|
|
|
شاید نگاهم به شن های روان دوخته
به برهوتی غمگین
که مرا خودساخته می کشاند در باد
و سپس
|
|
|
|
|
چشمان سیاهی که دلم را به گروبر
توفنده نگاهی که گلم را به گروبرد
پیچید به دشتی که غزالش دل من بود
|
|
|
|
|
صدای پای آشنا مرا خبر نمیکند
ز کوچههایِ قلبِ من کسی گذر نمیکند
به هر رهی که رفتهام به جز بلا
|
|
|
|
|
شبی در بسترم با خالق خود گفتگو کردم
|
|
|
|
|
وصف این خاطره ها با تو دل انگیز شده
|
|
|
|
|
دریغ و درد که ایّام ِ وصل شد سپری
شب ِ دراز ِفراق است و یاد ِ یار ِ پری
|
|
|
|
|
نگریستم،رخ دلبند تو را،مهربان!تو ولی
نشکن،روی خوشی را،چو سپردم به دلت
گر چو شکستیم،از سرچشمه ی هست
|
|
|
|
|
فاطمیه آمد و آورد این کابوس را
|
|
|
|
|
این حرص و طمع را افسار توان زد
یا بابت آن آتش دنیا به جان زد
از حرص نمانده دمی را به سلامت
|
|
|
|
|
پشیمان می شوی وقتی که کار از کار بگذشته
|
|
|
|
|
یکی را پرسیدم ،کیه مادر؟
بگفت با من،گلی هست مادر
|
|
|
|
|
پس چرا اینقدر تنهام ،
درمیان اینهمه افکارکه میچکند ازمغز؟
|
|
|
|
|
محبوب ترین بانوی دنیا،بودی
|
|
|
|
|
✍️ترانه
م.مدهوش❤️🔥
🎧دکلمه: بانو هستی احمدی🌹
|
|
|
|
|
انسانها در زندگی بسیار شده دچار مشکل و چالش شوند و پیش خود خیال کنند هرگز موفق به حلش نمی شوند اما ب
|
|
|
|
|
آهم شده فریاد ولی دادرسی نیست ...
|
|
|
|
|
در جوانی زندگی کن زندگی...
|
|
|
|
|
دل شکسته ام تمنای وصالی دارد
حسرتی از جنس درخت یخ زده که انتظار بهار را میکشد
دیگر دلم به هیچ چیزی
|
|
|
|
|
قاصدک امروز کجایی که خبر از یار بیاری
من تشنهی نگاهم تو برایم خبر دیدار بیار
قاصدک امروز
|
|
|
|
|
ما را که برد خانه ، بی یاور و بی یاریم
|
|
|
|
|
دانش وجهل .اجتماعی
پرتو دانش دهد نور و بقاه
جهل میسازد تاریک و سیاه
دانش وعلم و تفکر ای پسر
آف
|
|
|
|
|
نگرانم از شب هایی که بدون تو تمام می شود
از صبحی که بی تو آغاز می شود نگرانم
|
|
|
|
|
پا به پا می کند
کوچ را
خاطره
|
|
|
|
|
جزوههایش ناقص و غایب همیشه میشود
جای دانشگاه ، کافه میرود با دوستان
|
|
|
|
|
سوار بر قایقِ عشق
از دوست داشتن گفت
چشمانم برقی زد
باران بارید
پاییز چه میدانست
قایقِ کوچکِ
رو
|
|
|
|
|
اگر ساقی کند یاری شرابی ناب خواهم زد
به گرد گیسوی یارم هزاران تاب خواهم زد
|
|
|
|
|
پابجی بازی میکنی
بی نمازی میکنی
|
|
|
|
|
سرزمینم را ..... امید روز های واپسینم را
|
|
|
|
|
نامِ اللّه اسمِ اعظم است یقین
بِسمِ بِسمِ اللّه الرّحمن الرّحیم
|
|
|
|
|
روزگارم و تیره مثل شب تار کردی
زندگی و در کامم مثل زهر مار کردی
چون فريضه واجب ترک نکردی آزارم
|
|
|
|
|
❤️آمدی تو، آمدی جانم، ولی چه بی صدا❤️
❤️هر چه پرسیدم ز تو، دردت نگفتی تو چرا❤️
|
|
|
|
|
تو و ماه و آینه من و این دود چراغ چه کسی گفته که این فاصله کم خواهد شد ...
تا کدامین نسیم چشمم خیر
|
|
|
|
|
سلام خدا بازم میخوام برات بگم،،،پس ب دل نگیر اگه میخوای دروغ نگم
حرفام گاهی تلخ گاهی تند،،،این روزا
|
|
|
|
|
بگو اینبار نیز میگذریم
از نخوتِ شبپرگان،
همسانِ اینهمه سال وُ
روزهایِ ماندهیِ هنوز ،
که من
|
|
|
|
|
از آن شب مهتاب که گردید و ندید
کس آیه و کس سوره ی تردید و ندید
آن سایه ی بی پایه ی بی مایه ه ی ما
|
|
|
|
|
مصلحت آنش نبودش که می انگاشتش
|
|
|
|
|
ترس، سگ نگهبان، کاخ استبداد است...!
|
|
|
|
|
وقتی تنت اندازه من نیست
آغوشتُ از پیله بیرون کُن
پاییزِ فصل آخرِ اما...
|
|
|
|
|
عشق ، از دامانِ پاکان بر دلِ هموار ریزد ..
|
|
|
|
|
در واپسین غم دل
تو را دیدم...
تو را خواندم
تو را بوئیدم!
تو را نگاشتم
نه به دیده
نه به دل
نه
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۹۳ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |