دوشنبه ۲۴ دی
|
|
من به چشمان تو عادت !!!نه ....نه....
من به چشمان تو جانا ارادت دارم
هر چه جاری به زبان می گردد
شع
|
|
|
|
|
در کُدامیـن "کوچهی مهتـاب" تنـها ماندهام!؟
بیتــکاپو ... در بهــــارِ آرزو، جــــا ماندهام!؟
|
|
|
|
|
باز آیم به که یار مرا یادش رفت
باز آیم به که باخت مرا یادش رفت
|
|
|
|
|
شاید تمام مشق همزادم غلط بود...
|
|
|
|
|
پدرم شخم میزند
افکارش را پای دیواری
به چه بلندی...
|
|
|
|
|
شعر داستانی و کودکانه پیامبر اکرم(ص) و مرد یهودی « ریختن خاکستر روی سر پیامبر »
|
|
|
|
|
چه شبایی که تا صبح گریه میکردم واسه تو
چه روزایی که فقط اسم تو بود و یاد تو
من برات عاشق پر شور
|
|
|
|
|
جَهانی دیدِه اَم با چِشمْ ؛ کَز آن نالان و گریانمْ
تَمامِ اَسب ها دیدندْ ؛ کِه زینی پُشتِ سَر دارمْ
|
|
|
|
|
علاوه بر اسامی شاعران و بزرگان ادبیات
که در شعر مذکور بیان شد ، قطعا بزرگان زیادی از قلم افتاده ان
|
|
|
|
|
نام تو بر لوح جانم ، حک شده سلطان عشق
|
|
|
|
|
باور ندارد ریش دل،جایی رها نمی کشد
|
|
|
|
|
بهار هنه دیلمون مین سرسبزا بونه.
گون و باد و چشما کن اردیبهشت مین بهشت مونه.
|
|
|
|
|
زلف پریشانت چه کاری داد دستم
چشم سخندانت چه کاری داد دستم
گیرم خبر از نازچشمانت نداری
آننامسلمان
|
|
|
|
|
روزیِ بی رنج ، تخمِ رنج می کارد به دل ..
|
|
|
|
|
✍️ Blank verse
M.Madhoosh
(Everheart)🎗️
|
|
|
|
|
میتوان پاییز را مثل یک چای در استکانی دم کشید
|
|
|
|
|
ای عشق
ای سرمای تنم پناهنده ی
هرم آغوشت۔
خورشید بی غروب !
در بیکران هفت آسمان پنهان است
|
|
|
|
|
صورتون عکسی کی چون آینه ی جامه دوشیب
گولوشیندن مِئیین عارف طمعِ خامه دوشیب
|
|
|
|
|
گورم را
کنار گورش کنده ام...
|
|
|
|
|
چی شده که تو باز دلگیری؟ / بیجهت هی بهونه میگیری؟ ...
|
|
|
|
|
من از تو شعر گفتم و دیگران عاشقت شدند
|
|
|
|
|
تو از جادوگران شهر چشمانت خبر داری ؟
که من در دام مژگان سیاهت می سپارم جان ؟
|
|
|
|
|
دوست داشتنت سلیقه مرا می داند
|
|
|
|
|
موج آتش خیزد از اندوه دریای دلم...
|
|
|
|
|
مدیرِ با درایت
تجربه بی نهایت
|
|
|
|
|
در این جهان، کجا جایگاه ماست؟
آیا مقصدی در این راه بی انتهاست؟
|
|
|
|
|
عید یعنی که تو باشی
ای سبز ترین لحظه به هر وقت
عید من و دل بودن با توست
مجموعه خوبی...
زیبای مطل
|
|
|
|
|
هر که از عشق سخن گفت ببوسم دهنش
|
|
|
|
|
کسی به آن همه ظلمش شتک نخواهد زد
|
|
|
|
|
دلم غمگین و حیران است یارا
|
|
|
|
|
راه از تو چاه از تو ما زِ تو
این جهان گر زشت و گر زیبا زِ تو
فازِ بد دارد اگر این روزگار
فصلهای
|
|
|
|
|
دل! خواهِشِ مَن دارد، مَن! خواهِشِ شیطانها
|
|
|
|
|
از نورِ ماهِ گیسویِ مواجِ بی جانت شکست / نجابتِ شعرم ببین فاحشه یِ دیدارِ توست
|
|
|
|
|
میان کوچِ تنهایی،
اسارت را خواهانم
|
|
|
|
|
موجِ سنگینِ بلا میآید از هر سمت و سو
|
|
|
|
|
دیگر تمام شد دههی اعتراض عشق
یک فصل تازه سر زده از اعتراض عشق
|
|
|
|
|
❄️اگر درمان ندارد غصه ی دل❄️
❄️وگر سامان ندارد ساز و محفل❄️
|
|
|
|
|
مهر می آید تو پیدانیستی
عاشقم کردی و شیدا نیستی
گفتماز ره بشکن آن دیوار را
کو تهور؟ کو؟ تو تیوا
|
|
|
|
|
را ز این دل را نداند جز خدایم هیچ کس
|
|
|
|
|
تو آن گل نیلوفری،روییده در مرداب من
|
|
|
|
|
یک نفر مانده از این قوم که برمی گردد
|
|
|
|
|
✍️ترانه سرا:م.مدهوش♥️
🎤دکلمه: بانو هستی احمدی🌹
|
|
|
|
|
شاه بیت غزل زندگیم
شب و روزم
به تو می اندیشم
ای تقاضای دل خسته من
خواهش قلبم.....
ای تمام روحم.
|
|
|
|
|
اگر تو انتهای راهِ دردی ،
درد ، چه راهِ خوبی ست
|
|
|
|
|
در آغوشت که میمانم جهان کوچک میشود
|
|
|
|
|
من کم نیاوردم فقط قدری شکستم
|
|
|
|
|
محمد رحمةٌ للعالمین است
محمد عروة الوثقیِ دین است
|
|
|
|
|
هی رفت و آمد میکنم
در مرز خیال و خاطره
شب را میرسانم تا به صبح
با چشمهای خسته از
خوابهای خیس
|
|
|
|
|
مرا محکم در آغوش بگیر
خاطره در روز
میایی و میروی
مثل سرویس بچه مدرسه ایی ها
سر ساعت مشخص
در دل
|
|
|
|
|
🤚✨اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ،
🤚✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ،
🤚✨ا
|
|
|
|
|
در جای میان انبوه غم ها و غرق در افکار ایستاده ام
میدانم زمان در گذر است اما قلبم ...
او ایستاده
|
|
|
|
|
یک غزل، یک رباعی و یک ترانه از مهدی ملکی الف همراه با عنوان
|
|
|
|
|
سالهاست دل نه جان کندنمان را دیدیم
|
|
|
|
|
بزهکار ار که شد قابیل گویا
دلیلش بوده دوران جنینی
|
|
|
|
|
ای نفس تازه صبح بهار
بر دل سرمازده لاله زار
|
|
|
|
|
بی ثمر کردم درختِ عمر را با دستِ خویش
چون درختی پُر ثمر دیدم غمین از بارِ بیش
|
|
|
|
|
خسته از چیدن ،، سیب هوا
خسته از هوی و هوس
خسته از نفض ضغیف
|
|
|
مجموع ۱۲۹۰۴۸ پست فعال در ۱۶۱۴ صفحه |