پنجشنبه ۹ فروردين
|
|
خوش بحال اطلسی وقتی که در دستان توست
|
|
|
|
|
مهمان ناخوانده ای
که شب
به خانه ام آمد
|
|
|
|
|
«رویای خیس»
شبی همچون ژنده پوشی شبگرد،
به کوی تو آمدم سرگردان.
اهل کوچه همه در خواب.
سراغت را می
|
|
|
|
|
در سکوتی پُرصدا
با هرحضوری ، حق ستا
|
|
|
|
|
_آخ!!!
نمی دانم ؛
از من ،چیزی بُرده ای؟!
یا که در من،
به جا مانده از تو ،چیزی...؟!
|
|
|
|
|
زبانحال کودک مظلومی که در حادثه کرمان در آغوش مادرش به شهادت رسید ..
|
|
|
|
|
خجسته دین بادم به آیین محمد
جهان پرحوادث آبادم به آیین محمد
به گلزا ر تقوا نگاها سوی قبل
|
|
|
|
|
غروبی بود در کنارِ شهر
اتفاقی به هم بر خوردیم
|
|
|
|
|
در باتلاق پوشیده از نیلوفران
در مرداب های تیره و نهان
آوای مرگ کلاغ های سیاه پوش
ندای کم سوت وزغ
|
|
|
|
|
حق سفارش کرده خاص و عام را
پاس دارید حرمت ارحام را
|
|
|
|
|
محال است این غم به پایان رسد
|
|
|
|
|
این زمستان با تو هرگز سرد نیست
|
|
|
|
|
کوه به کوه نمی رسه، آدم به آدم می رسه
آخرش این فریادها به گوش عالم می رسه
وقتی که تشنه افتادم، رو
|
|
|
|
|
نمی ماند نهان نیرنگ سالوس
|
|
|
|
|
اگر عاشق نـــــــباشم درد دارم
رخی هم چون زمستان سرد دارم
به رقص آورچوتوفانم تو ای عشق
هــوای ر
|
|
|
|
|
زیباترین خلقت انس و ملک تویی
صادقترین سخن بی کلک تویی
همچون ترانه ای که ز چشمه وضو کند
مادر، عزیز
|
|
|
|
|
ز تعظیم عبادت در گلستان
گل از گل بر دمد جان جهان را
ترازوی عمل در باور ما
به میزان میرسد سود و
|
|
|
|
|
خلوتی کو که خیالات تو آنجا ببرم
بخت اگر یار شود رختم از اینجا ببرم
|
|
|
|
|
آموز تو این نظم و عدالت .
راهی که کند راه خداوند حکایت.
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
شدهام زار و بیقرارت ای امام رئوف
عاشقم، عاشق زارت ای امام رئوف
|
|
|
|
|
رونق بازار
رونق بازار دل است عاشفی
شهدکلام رسل است عاشقی
خوب به تاریخ جهان بنگری .؟
جو
|
|
|
|
|
رسم قربانی انسان برپاست وخدایان زمینی که دراین جشن جنون می رقصند
|
|
|
|
|
من بیخیال آدمای نخودی و بیخودی...
|
|
|
|
|
به شوق روی تو چشم انتظارم
|
|
|
|
|
ز شورافتاد جوانی فتوح شد باده نوشی
رود سمتی زمانه محفل ادم فروشی
طمع از دل
|
|
|
|
|
بر روی ایوان خانه،
زیر نور مهتاب،
روی صندلی چوبی نشسته،
تمام شب را گرفته در آغوش،
با چشمانش میگ
|
|
|
|
|
تو مانندِ پریرویانِ باکو ، سخت زیبایی
|
|
|
|
|
من که گفتم ازفتح نِی
من که گفتم ازعطر و مِی
چونکه توهستی یارِمن
چونکه هستی دلدارِمن
|
|
|
|
|
✍️تصنیف سرا: م.مدهوش❤️
🎧دکلمه: بانو هستی احمدی🌹
|
|
|
|
|
تو بخواب
تا که هوا مست شود
شب شکوه کند
روز خمیازه کشد
تو بخواب
تا که آرام بگیرد دل
دست پر مشغ
|
|
|
|
|
با من روراست باش!
بسان آینه
ایستاده ام برابرت؛
تا تو تمام زیبایی هایت را
در من
به تماشا بنشینی
|
|
|
|
|
گر به دامدشمن افتادی اسیر
روی در رو میزند مردانه تیر
|
|
|
|
|
شهزاد ناز نازک ریزی بزرگوار
|
|
|
|
|
یک ذره به شورِ عشق بسپار مرا
|
|
|
|
|
آمده بودم
چشمانت را بسته بودی
|
|
|
|
|
این دل غم زده پر نورم کن
هستیت شفای دل رنجورم کن
عافیت را چو بجویم از تو
با بهینه قدرم هم
|
|
|
|
|
شبانگاهی دلی،
به نماهنگ صدایی که
میپیچد درسکوت،
|
|
|
|
|
در روی تو نوری است که مهتاب ندارد
|
|
|
|
|
ذهنها درگیر دامی ،خوب جان اندیشه کن
فکر فردایی نباشی زیر لاک کشوری
|
|
|
|
|
ساده بودی کوه! نیزارها رویانده اند از آب چشمانت
|
|
|
|
|
به لبها خنده و نقّاشی درمان نمیبینم
|
|
|
|
|
امشب ای ماه به من گو سخنی از یارم
|
|
|
|
|
باز هم تنهایم در این قفس،
او نیست.
چه بیرحمانه نیست.
در افق دور دست زوال میبینم.
سخت میگذرد د
|
|
|
|
|
هشدار که بیداریمان رحلتمان گشت
خوابیم همه در کنفِ غمزه غماز
|
|
|
|
|
گفتم به زبان هیچ مگو هیچ مپرس
|
|
|
|
|
دژ هوای دلت آسمان و یک بام شدم
|
|
|
|
|
شعر در وصف شهید آرمان علی وردی
|
|
|
|
|
جگر بسوزد و جانم همی رسیده ، به لَب
|
|
|
|
|
روزی عشقم را به زبان خواهی آورد...
|
|
|
|
|
هوس کرده ام
امشب؛
در مستی چشمان تو
سرازیر کنم...
|
|
|
|
|
چون ماه که از پیله ی مهتاب در آید
لیلای من از هاله ی آداب در آید
|
|
|
|
|
هر بار هر کار می کند بازم پشیمان می شود
آخر چرا، رفتار او ، هر جا ،تکرار می شود
دل به هر کس بست
|
|
|
|
|
شعر
ادامه ی نگاهِ توست...
|
|
|
|
|
دگر ز نام قمصر و عطر و گلاب می ترسم
|
|
|
|
|
همچو ماهی ، درون شب هایم
میدرخشی و نور می تابی
|
|
|
|
|
سروده های به هنگام، التیام مشام
در ارغوان غزل گاه، انتشار کلام
|
|
|
|
|
طغیان غروب در پس ابرها
جدال زرد وتُرنجی
|
|
|
|
|
دنیا همه چیزش خوب ست
حتی صدای کریه کرکره ها را می توان پایین کشید
شب روی پاهایت می خوابد با تمام ن
|
|
|
|
|
دلمرده بی تو در دیار مردگان جا مانده ام
گویی که جانم رفته و در حال اغما مانده ام
|
|
|
|
|
عیب نکن مرا که من عاشق و مست و واله ام
رنگ دو چشم مسکرت کرده به عشق حواله ام
|
|
|
|
|
سردار ایران تا ابد می ماند و ما می رویم
|
|
|
|
|
دندانی برای توضیح نمانده :))
|
|
|
|
|
به تو بد، چنان نکردم که به مرگ من رضایی
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۹ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |