جمعه ۳۱ فروردين
|
|
بس که هر بار به سمت دل من سنگ زدی
آن کلاغم که خودم شکل مترسک شده ام
|
|
|
|
|
عشق واژه ای ست مخفف برای ،
" عازمینِ شکوهِ قاف "
|
|
|
|
|
خالق یکتا پدید آوَرد از روز ازل
عقل را همراه دل در جان شیرین چون عسل
|
|
|
|
|
معشوق به کامو مه نو ناز من
سلطان به دامو باده نو ساز من
به سلامی بنوازی دل درد مند ما
|
|
|
|
|
من بستر دردم تهی از شادی و شور
|
|
|
|
|
.هنگامی که به تو می اندیشم
|
|
|
|
|
تو برایم بنویس در نامه ای که هرگز به دستم نمی رسد....
|
|
|
|
|
ای خدا این زندگی زندان زندانهای ماست // آنکه زندان بان این زندان بود نامش خداست
|
|
|
|
|
بی گمان تا عمر دارم قلب من لبریزِ توست
|
|
|
|
|
ذرهای نور تو ما را به راه ایمان انداخت ✨
|
|
|
|
|
شبی را در میان واژههایم
به صبح آور، غزل از خواب برخیز
|
|
|
|
|
♥️ترسم نبود ز عشق رسوای به یار♥️
♥️دنیای بدون عشق، نایدش بکار♥️
|
|
|
|
|
چنان زخمی که تازه مانده ام هستم
|
|
|
|
|
تو این شهری که آدم هاش غریبن
همه حرف و حدیثاشون عجیبن
|
|
|
|
|
"روی دوش دیگران یک روز ترکت می کنم"
|
|
|
|
|
شکرش که دگر از قفست گشته ام آزاد
داد از ستم و جور تو و این همه بیداد
|
|
|
|
|
ای کفر لاابالی !
نهایتاً جسم را کِشی به زنجیر
روح که آزاد و رهاست ،
میگذرد ، راحت ز روی پَرچین
|
|
|
|
|
باز آمد صحبت از عشقی فروزان کرد ورفت
|
|
|
|
|
شبی تاریک و طولانی
صدای موج بر ساحل
هوا ابری و بارانی
مرغ دریا یکه و تنها
راه میبازد
در این در
|
|
|
|
|
شب به شب میبردم خواب به دنیای خیال
|
|
|
|
|
✍️ترانه سرا: م.مدهوش❤️
🎧 دکلمه: بانو هستی احمدی🎉
|
|
|
|
|
چون بهاران بیقرارم در هوایت کیستی
|
|
|
|
|
غم دوست را به جز دوست به کسان نمیتوان گفت...
|
|
|
|
|
برای خاطرم که غمگین است
دیدار او نوشداروی شیرین است
|
|
|
|
|
در نقشه ی چشم شما
جنگ جهان سوم است.
|
|
|
|
|
یا رب تو چه دانی که چه شد دوش مرا
آن پیک تو حتی نکند نوش مرا
یک گندم جنّت بس و آگاه شوم
نوشم قدحی
|
|
|
|
|
صنم آرام میآید به سمتم
و میگوید کنون برگیر دستم
|
|
|
|
|
تو چرا دور شدی از من و دل درد که درمان دلت شد
که عزیزم کچه ای عشق دلم عشق که مهمان دلت شد!
|
|
|
|
|
بارها توبه شدو توبه شکستم
بعد بیچاره شدم غمزده گشتم
نور حق بر دل تاریک نتابد
روشنی بخش چو د
|
|
|
|
|
از کوی چون تو کریمی سراغ ندارم
جز شادی عشاق نشانی و سری ندانم
سر مست از امید و شادی هر لحظه روان
|
|
|
|
|
سجادم و با سربلندی فاش میگویم
من میوه باغ حسین و شهربانویم
|
|
|
|
|
این قلم، رویین تن است در عصر ما
ما بمیریم، او نویسد نام ها
|
|
|
|
|
مرا ببر به دشت پر ز لاله ها
مرا ببر به جنگل پر از بلوط
مرا ببر به عمق خاطره
مرا ببر به سوی رود پر
|
|
|
|
|
دلـم ؛
دریـای خون ،
دشتِ جنـون ،
صحرایِ محشر بود...
|
|
|
|
|
سر درد می گیرم ببینم با کسی هستی
از قرص های تلخ قبل از خواب می ترسم
|
|
|
|
|
💐 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 💐
از عبورِ تو مرا فاصله ها دشوار است
|
|
|
|
|
من آن عددم که ضرب در تو
امیّد توان رساندنم بود
|
|
|
|
|
آخرمن ، پای رفاقتِ تو پاسوزمیشوم
|
|
|
|
|
محرمی نیست وگرنه که خبر بسیار است
|
|
|
|
|
مرهمی نِه به دلِ زخمی ما حضرت عشق
نه طبیبی است در این شهر که احیا بشویم
|
|
|
|
|
بکوب باران!
بکوب باران
بر خسته ی شانه های این شهر
|
|
|
|
|
صنما زکر دعایی به لبم داده ای
حلقه ی شعرو ادبم داده ای
شنونده بدم تو پسندیده ای
مجلسی شمع طربم د
|
|
|
|
|
به چشم تو معتاد و وابسته ام...
|
|
|
|
|
حُسنِ تو هر قدر افزون است عاشق زارتر
حُسن زیباتر که باشد دردِ آن دشوارتر
|
|
|
|
|
نازنینا
می دانم دایره
دایره مهربانی نیست
و در این زمانه تیر و شمشیر
|
|
|
|
|
خو کن به تنهایی و با خود همنشین باش
دردی که دارد عشق، تنهایی ندارد
احمدصیفوری
|
|
|
|
|
در زمره این قافله ی دست فروشان /از بردن دستی به خطا دست بپوشان
|
|
|
|
|
کشیدم خط آبی با مدادم
به دریای دل تو ، پا نهادم
|
|
|
|
|
من به افسونگری چشم تو عادت دارم
|
|
|
|
|
تو ای راوی ز رؤیت آمدیْ عِشقَتْ بِگُستَر
مزاجِ عشقه تو میشوَد صُحبَتْ اما بِگُستَر
چو مَردُم از
|
|
|
|
|
دیدمت باز خاطراتت در سرم تکرار شد
|
|
|
|
|
تو تنها تکیه گاهی ای خدای لایناهی
|
|
|
|
|
و من امروز بدیدم
آنکه هر دم ، دم به دم
گشته بودم در پِی اش
|
|
|
|
|
زنگ را که می زنند
و من ....
|
|
|
|
|
هنوزم دخترِ هامون تو جاری بر تنم هستی/هنورم قلب من تنهاست ، ببین این شعر بارانیست
|
|
|
|
|
جهان چشم دارد به امداد تو
|
|
|
|
|
ای مومنان بدانید کز بند دین برستیم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۶۱ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |