شعرناب

پرسشی از اساتید محترم سایت قسمت سوم اشعار

سلامی دوباره برای عزیزانی که نیت خیر دارند و قصد اموزش دادن .از قدیم گفته اند گر صبر کنی غوره حلوا سازیم .صبر صبر صبر .اینجا الان چند قطعه شعر میآورم و شما عزی آن با راهنماییتان میتوانید چراغ راه را برایمان روشن کنید .
"""ام -اس"
دخترم، دخترکم
دل قشنگ شاپرکم
تو که پروازکنان با چرخش
میون هرچه گل با ارزش
خودتو نشون دادی
که چقدر از خود گل تو بهتری
مثل یک دختر خوب و دلربا
می‌شدی عطرگل و مهر و صفا
********
چی شد از کجا اومد اون باد سرد
که یهو از بیخ وبن پرهاتو کند
چی بگم؟!!! به کی بگم؟!آخه ظلمه بخدا
به همون کلام شیرین و پراز صلح صفا
که بهش میگن همون کلام حق، بخدا نا حقی ، خدای من
آخه این دختر خوب و شیرین و تودلبرو
همه اش چندتا بهار، چیده از درخت عمر
گله از دنیا چیه؟!!
دیدی تو پانزدهسال
که داری خوب میگیری همشو با ضد حال
آخه این دخترک لپ گلی پراز حیا
تازه سنش رسیده به دلبری
تا که با عشوه و ناز
بهشون بگه:منم گل پری ناز
تازه پانزده سالمه
ولی دستامو ببین مثل دست مامانی
یا که پاهامو ببین مثل پای بابایی
دیگه قدرت نداره راست بشه ، صاف بشه،
خم نباشم مثل اصفهونیا"منار جنبون"نباشم
*******
چی آوردی برامون همه مون شدیم مثل درخت بید
همه در اسارتیم،میون چنگال این عجوزه پست و پلید
که بهش فکر می کنم "ام-اس"میگن
که شده پدیده قرن جدید.
حالا دستهام جفتشون رو به خداست
بادلی شکسته ازاین کم و کاست
باز میگم،خدا جون،نمیشه یک لطف کنی،
تا دوباره همه برگردیم به دنیای دیگه،
مخلصیم خدا جون
ممنونیم مهربون./
*********
"شکوه قلم"
به قصد گفتنشکوه، دوسه خطی نوشتم من
برای دوستان، فامیل و برخی از رفیقانم
قلم چرخید بر برگه، ولی شکوه نشد آغاز
برای این قلم هستش، که ساختم وقت عصیانم
اگر من اندکی آشفته حالم، مغزکم قاطی
برای حفظ آبرویم، قلم باشد نگهبانم
قلم را جادویی کردم و وردی روی آن خواندم
نگهبانم شود روزی بهاحوالم پریشانم./
*********
"نوسفرم"
کو همتی که کنم ترک این بلای عظیم
کو یاوری که دهد یاریم جز خدای رحیم
****
کو مرحمی که شفای دل غمین باشد
غیر خدای چه تواند که مرحمی باشد؟
کوکرامتی که زتقوی دین نشان باشد؟
ازصافی گذشته،نه گدای سامری باشد
بهره ای ندارم زتسلای این دل مسکین
گر رو کنم به صراطش، شفای عاجلی باشد
جز در پناه تو و رسول و بیت پرفیضش
کجا روم که بهتر از آنان، دلبری باشد
جز تو داور و دادار این سراپرده
کس نتواند که موکب ترک این بلا باشد
چله نشینم و سیروسلوک میکشد هرسوئی
شهر به شهردل به تمنای همرهی باشد
چهل روز گذشت و هنوز توشه ای نگرفتم
نوسفرم،دل به خضر دادم که رهنما باشد
کوی به کوی و دلبه تمنای طائرقدسی
مبادا دلم خالی،ز لطف بی کرانشان باشد
بسیار گشتم و از رهنمود طائرقدسی
گشتم فقیر،که هویداشودهرچه نهان باشد
قدمی "ترک این مرحله بی خضر مکن
ظلمات است بترس"خار فراوان باشد./
با عرض پوزش و در نبود آن والامقام از بزرگان حال حاضر اجازه خواستم که در بیت آخر میان دو مصرع از لسان الغیب حافظ شیراز مدد جویم.""""
دوستان عزیز و مهربانم این سه قطعه را آوردم تا منظور خود را گفته ودر این مرحله وقتی تونستم خواسته های خودمان را و پیدا شدن عیب وادادگان را راحت تر بپذیریم و بازهم عاجزانه میگویم در این مرحله و حتی در هیچ مرحله ای از انتقاد فراری نبودم ویا قانع میشدم یا برعکس ولی در اینجا اصلا هیچ جوابی در برابر هیچ منتقدی نخواهیم داد مگر مغرضانه و خارج از این مباحث چیزی بیان کند من مجدانه منتظرم حال جناب هداوند تشریف بیاورند همراه با انتقاد راه حلی هم پیش پایمان بگذارد.چند شعر دیگر در انتظار همراهی شما هستند.انشالله صبح خوبی را آغاز کنید


0