شعرناب

یادی از داوود کیانیان

سالهای 60-1358 دانش آموز دوران دبیرستان بودم . آقای داوود کیانیان ( داداش بزرگوار و محترم همین آقای رضا کیانیان ، هنرپیشه معروف) دبیر ادبیات فارسی ما بودن . خوب یادمه و همین الان انگار سر کلاس درس ایشون نشستم و خیره به چشمان مهربان و صحبت گرم و دلنشین ولبخندانسانی ایشون مات و مبهوت نگاه میکنم .
سالهای بعد از انقلاب بود و مدرسه و خیابونای شهر حال و هوای خاصی داشت و ما هم نوجوان و عاشق مهربانی . دبیر خوب ما یکی ازون مهربونهای عالم بود که کلاسش پر میشد از بچه های عاشق. تو کلاسشون همیشه دو سه برابر ظزفیت عادی آدم جمع میشد . آقای کیانیان می آمد و برامون درس می داد ، کتاب میخوند. قصه میگفت و شعر میخوند . با همه صحبت میکرد و همه رو به مشارکت در درس و اظهار نظر دعوت می کرد.
ما رو وادار میکرد به نوشتن ، به صحبت کردن. دنبال موضوعات تازه و جالب میگشت و با آمدن تو کلاس، همه رو به جنب و جوش مینداخت. اولین جلسه انشاء ( یا آئین نگارش) تصویر پسر بچه ای رو به تخته زد و از ما خواست تو اون عکس اون چیزی رو که میبینیم و درک میکنیم بنویسیم . چه جلسه شلوغ و پر هیجانی برگزار شد. همه ذوق کردیم. تا بحال دبیر اینجوری ندیده بودیم . تا مدت ها خاطره اش با ما ماند و هنوز هم برای ما مانده .
علاوه بر اون ، من دلبسته کارهای نمایشی ایشون هم بودم . یک گروه نمایش داشتن . سناریو ها نوشته خودشون بود و علاوه بر اون کارگردانی هم میکردن و گاهی یکی دو صحنه بازیگر .چندین بار تو سالن شیروخورشید ( هلال احمر امروز) به دیدن نمایش هاشون رفتم. یک سالن نمایشهم میدان احمد آباد بود . هنوز متن و صحنه های نمایش " چگونه می توان بیست ماهی را بین ده نفر تقسیم کرد " به یادم مانده است.
نمیدونم چرا، ولی امروز یکباره به یادشون افتادم و لبریز از شوق شدم .از خدا میخوام داوود کیانیان و انسانهای مانند ایشون هر جا که هستن تندرست و موفق باشن.


0