شعرناب

بازگشت(داستان کوتاه چند خطی)

خدا گفت:
خوش آمدی! ولی چرا ناراحتی؟
با شرمندگی سرش را از کفن بیرون آورد و گفت:
معصومیتم را جا گذاشته ام...


0