شعرناب

تجربه زیباتر و گرانبهاتر از الماس

خوب فکر میکنید بهترین تجربه چیه آیا تجربه یک اعدامی هست موقع مرگ خوب البته زمانی من اسی بودم و در یک فرار مسلحانه به اعدام محکوم شدم و به جوخه اعدامم رفتم اما این بهترین تجربه من نیست
تجربه مرگ چی آیا تجربه مرگ داشتید خوب برای من زیباترین و لدت بخش ترین بود زمانی که تک تیر اندانداز عراق در عملیات حلبچه تیر به گیجگاه من زد و از سمت مقابل ان بیرون امد و قلب من از کار افتاد و دروازه نور و چگونگی رفتن جان از بدنم از کف پا ره به دو تشهد احساس کردم و روحم به پرواز در امد
پرواز روح بسیار حالت زیبایی داره گویا بار سنگینی را از دوشتان بر داشتند وو...قابل وصف نیست حس سبکی عالی پیدا میکنید اما دروازه نور که در اسمان پیدا میشه و به سمت ان میروید بد بختانه نشد من رد بشود و من هم با چند تا از دوستانم تحربه ان راداریم شاید اسم گروهمان بر زخی ها بایست بزاریم
تجربه ای که یقین میکنی خدا هست و بر راه درستی قدم‌گذاشتی اگر بگم صدو دو معجزه شامل حالم شده چی میگید
دو نادنجک کنار صورتم و یک خمپاره زیر پام به نحوی که با خون های لخته شدهای که از دهانم خارج میشد صدای دوست بسیجی را می شنیدم که فکر میکرد در جان مردن هستم و روبه رو شدند سرتان در د نمیارم
اما تجرلهای بسیار گرانبها تر از انکه گفتم می خواهم برایتان بگم
فکر می کنید چی هست
تا حالا شدنه درد دایی داشته باشید که مرفین بایست بزنیدو ریه های شیمیایی که اجازه یزک هواب از شما میگیره و بایست تا صبح سرفخ هایتان را کاری کنید زن و بچه تان نشنوند تا حالا شده بر تسکین دردتان تنها درد باشه هی سرتان را به دیوار بزنید تا درد را فراموش کنید
اما تجربه گرنبها تر از هر چیز
وقتی خون از سرم به زدند به دیوار خارج میشه و شکایت به خدا میکنه خدا می خنده چرا
خدا میخنده میگه لحظه های درد و رنج و سختی را به خنده تبدیل کن
یعنی چطور یعنی فکر کن به ۷اطر اینکه بچه یا مادت آسیب نبینه این درد را نی کشی و تو سپر بلای انان هستی
وقتی ماشینت را دزدیدن نارحت نشو و به خدا شاکی نباش خدا را شکر کن در دزدیدن ماشینت دخترت در ماشین نبوده
اما یک تجربه که همه وجودم د تمام لحظات زندگی کسب کردن
انهم همان بسم الله الرحمن الرحیم و الحمدالله رب العامین هست
در زندگی نهربان و بخشنده باشید و پرورنده و عزت بخش
من ۰ون یقین دهرم و تجربه عالم برزخ داشتم میدونم هیچ گوهری بالتر از مهربانی نیست
برادرم میگفت چرا ماشینت فروختی خرج فقیری میکنی در بیمارستان که در کماست و نخاع و ستون فقرات اسیب دیده و دکترها گفتن زنده نمیمانه گفتم بایست راحم عبرات بودرحم کننده بر اشکها نمی خواهم مهدر این بیمار اشک بی پناهی و ناامیدی بریزه و ...
در زندگی مهر بان و بخشنده باشید و چون پدر و مادر پرورنده و عزت بخش
اگر میخوا۶ید دروازه نور ببینید و لذت مرگ شیرین بخشش و محبت یادتان نره


0