شعرناب

آغوش خیالی تو

هوا ابریست...
نیمه های شب است و هوا ابریست...
ابر هایی که در فراق یار می گریند...
پشت ابر ها ماه خود را مخفی ساخته اند...
همانند تو که خودت را پشت قلب من پنهان ساختی و من در فراق تو سخت می گریم...
در اختناق فریاد می زنم...
در سکوتی فریاد می زنم که پر از درد های نامرئی است...
و تو...
تو در آغوش او به خواب می روی و من در آغوش خیالی تو...
و تو چه می دانی از طعم آغوش خیالی در حالی که عشق مرا درک نکردی؟؟
و من در پشت بام حیاط خلوت عشق آغوشم را به سمت ماه باز می کنم...
و خودم را رها میسازم...
شاید ...


0