شعرناب

تولد

به نام خدای بی همتا
سلام به همه ی دوستان بزرگوارم ...
در اخرین روز های زمستانی سخت پا به این دنیا گذاشتم.... با بهار متولد شدم
نمیدانم چندمین بار است که خورشید را دیده ام؟
نمیدانم چندمین بار است که نفس می کشم؟
ونمیدانم چندمین انسانی بودم که متولد شده؟
در تمام این سال ها خوب یا بد گذشته و زندگی کردم
گاهی شاد گاهی غمگین گاهی از بودنم خسته شدم
خیلی حرف ها و دلتنگی ها بوده که دلمو به درد اورده
از همه خاطر هایی که توی ذهنم هست غصه هاش بیشتره
اما به هر حال رسم زندگی همینه نه فقط برای من برای همه ادم ها
من فقط میگم خدایا شکرت بابت همه ی لحظه هایی که کنارم بودی وهستی وخواهی بود
وتنهام نذاشتی خدایا شکرت
به خاطر قلبی که به من عطا کردی وهمه ی دارایی من همون قلب که می تونم ادمای اطرافم رو دوست داشته باشم و بهشون عشق بورزم
خدایا شکرت بابت همه ی خوبی هات وبرای همه ی سال های بودنم شکر....
وبابت همه ی دوستان خوبم توی شعر ناب خدایا شکرت
بهار امد بهار جاودانه
بهاری پر زحس عاشقانه
زنی هستم که فرزند بهارم
بهاری در تن و روحم روانه
پراز احساس و حس شاعرانه
بداهه ایی بود


0