شعرناب

می نویسمت


انقدر می نویسمت
تا کلافه شود دفتر نوشته هایم
بالا بیاورد هر آنچه از تو درونم است
هر آن تو را می نویسم بی بهانه
روزگار این جریمه را مدتها پیش برایم تکلیف کرد
هران هزار بار بنویسمت
دیگر دفترم جا برای نوشتنت ندارد
بی بودنت به سر حد مرز زنده بودن رسیده
انگار این فقط شعری بیش نیست
رهگذری می خواند
احسنتی می گوید
و بعد من ادامه می دهم
به نوشتن تو........
م . ن


0