شعرناب

بهانه ای برای عشق

برف زیر پای من لیز خورد و من محکم زمین خوردم .. چندقدم آنورتر کودکی به لیز خوردن من خندید و من به صورت زیبایی که از پشت پنجره داشت پایین آمدن دانه های ریز و درشت برف را با لذت تماشا میکرد خیره شدم .. انگار صدای خنده کودک بازیگوش بهانه ای برای دیدن پنجره ای زیبا از زندگی بود .. ساده فهمیدم میتوان وسط سرمای زمستان با خوردن یک لیوان چایی داغ کنار شومینه و فکر کردن به رویا و بهاری که در راه است احساس خوشبختی کرد .. آدمها اغلب فراموش می کنند تا عاشق نباشند شوق زیستن را درک نمی کنند .. دوست داشتن تولدی دیگر است و حال و روزش دیدنی ست .. بین تنهایی و خانه عاشقی هزاران فرسنگ راه است .. عشق گاهی چون بوی خوشی در ذهنت می پیچد و گاه چون قطره اشکی از چشمان منتظرت سرازیر میشود .. بعضی وقت ها هم باید زمین بخوری تا دست و یا نگاه پرمهری را که باعث بلند شدن و امیدوار شدن تو به زندگی میشود بگیری و ببینی .. عشق به هزاران راه خودش را نشان میدهد اگر ما قشنگ فکر کنیم و زیبا ببینیم ..
از دفتر : زمستان سرد تنهایی
نوشته : عبدالله خسروی ( پسرزاگرس)


0