شعرناب

پرستو پر پر


پيرمرد هفتاد ساله خجالت نمی کشد از تهران به دردآباد آمده و خواستار من هفده ساله است .
فکرکرده چون نامادری دارم و پدرم معتاد است دو دستی مرا به او می دهند.
چهار دستی مرا به او دادند.
فریاد زدم : من بلند پروازم ، یه پیرمرد نمی تواند دوش به دوش من بپرد.
گفتند : با تیّاره هوا می رین .
من ساده بودم و او راه راه و خال خالی .
روزی هم که به خواسگاری من آمده بود لباس طرح داری بر تن داشت وبرای به پایان رساندن پروژه ا ش خیلی سریع اقدام کرد.
یک ماشین برای پدرم خرید تازن و بچه هاشو بندازه توش و بچرخونه.
یه ماشین هم برای نامادریم خرید تا رخت چرکهاشو بندازه توش و بچرخونه.
یه دسته پول چاق به پدرم و یه دسته پول چله به نامادریم داد.
کاری کرد که من سر پدرم داد بکشم.
کاری کرد که پدرم سر من چاقو بکشد.
روی پشت بام سفید، در زیر زمین سیاه هرجا رفتم کیش داد . کیش مات شدم و مات زده
گفتم : بع بع !


0