شعرناب

(آ )کلاه دار

وقتی سهراب می گفت دل خوش سیری چند؟ او نمی پنداشت حافظش گفته: "نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار/ چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم" از کجا باید حدس زد استاد کیست؟ همه چیز زیر سر الفی است که کلاهی بر سرش گذاشته اند اندازه قدمت خستگی از فهم ها و خواهش هایی که از حرکت یک نقطه شروع می شود و شکل می یابد گاهی فهم می شود و گاهی می خواهد. پندار زبان شناسانه الف توهمی افراطیست از خستگی. فکر کن اگر الف نبود جه بود؟
.
.
جایی که عشق و عقل گره خورده بود آدمیزادیست
فهم نجوا شد و خواهش نمرده بود آدمیزادیست
یکجا تمام گره های کور بینا شدند ببین
آنجاکه عشق تاب گره را برده بود آدمیزادیست


0