شعرناب

«دل بی مدّعا» شرحی بر غزلی از بیدل {قسمت دوازدهم و آخرین قسمت }

زمینگیرم به افســـــــون دل بی مـــــدّعا بیدل
در آن وادی که منزل نیز می افتد به راه آنجا
سریان حیات وعشق در همه ی موجودات
همانگونه از بکارگیری تخلص شعری بیدل در این بیت پیداست ، این آخرین بیت از نخستین غزل دیوان حضرت بیدل است که با اغراقی زیبا و شدید به هدفداری کائنات و سریان حیات وعشق به همه ی موجودات اشاره دارد . عشق راز آفرینش وچاشنی حیات وخمیر مایه ی سیر وسلوک است . عرفا به سریان عشق در همه ی موجودات به حسب درجه ولیاقت آنها معتقدند . وعشق را عطیه ای آسمانی می دانند که همه ی موجودات در حد خود از آن برخوردارند . شبستری می گوید :
همه در جنبش و دایم در آرام
نه آغاز یکـــــی پیدا نه انجام
نظامی گنجه ای نیز چنین می سراید :
همه از ذات خود پیوسـته آگاه
وزآنجا راه بــــرده تا به درگاه
یعنی هر ذره ای و هر موجودی که هست از ذات و هستی خود آگاه است و از روی همین آگاهی راه به درگاه حضرت حق یافته اند و هرچیزی خود می داند که هست و همه چیز، در جای و در کار خود فرمان می برد و این از آگاهی اوست به عبارت دیگر هیچ ذره بی‌جان و ناآگاهی در جهان هستی وجود ندارد .آری در عرفان اسلامی ، همه ی اشیاء اعم از عقول ، نفوس ، اجرام سماوی و عنصری تشبّه به مبدا نخست جهان می‌ ورزند و عشقی طبیعی و شوقی عزیز به طاعت معبود و معشوق حقیقی دارند و شیوه ای فطری و روشی جبلی درحرکت به سوی مبدا اعلی و دوران بر مدار آن دارند . غایت همه ی قوای عالی و سافل در تحریکهایی که انجام می دهند ، فاعل نخست و مبدأ تعالی است زیرا هیچ یک از مبادی تحریکی توجه به سافل نداشته و همه ی آنها متوجه عالی هستند و مبدا متعال که اعلای از همه ی امور است به این معنا نیز غایت همه ی اشیاء است و به این بیان راز این گفتار آشکار می شود که اگر عشق عالی نمی بود سافل خاموش و خمود می گشت .
سریان عمومی عشق از دیدگاه فلسفه و عرفان
عشق و جذبه یک حقیقت ساری و جاری درجهان و نیرویی حاکم و قاهر بر همه‌ی اجزای عالم یا دست‌ کم به عنوان یک ویژگی ذاتی و عمومی این اجزاست. محققان از عرفا می‌گویند که عشق و محبت پایه و اساس زندگی و بقاء موجودیت عالم است ، زیرا تمام حرکات و سکنات و خروش جهانیان، براساس محبت و عشق است و بس . برخی فلاسفه، قائل به سریان نیروی مقدرعشق در سراسر ملک وجودند و آن را در همه‌ی هویات چه مرکبات و چه بسایط ، چه مادیات وچه مجردات ،ازضعیفترین درجه‌ی وجود گرفته تا قوی‌ترین مرتبه‌ی آن جاری و ساری می‌دانند. رساله العشق ابن‌سینا در حقیقت اشاره‌ ای است به حکایت شکایت «نی» از «جدایی‌ها» و داستان عشق «نی» به «نیستان» که از آن غریب مانده است . عالم وجود هم به سبب دور ماندن از «اصل» خویش از شوقی سوزان و عشقی گدازان به «مبدأ»هستی آبستن است که جویای روزگار وصل به آن سرچشمه‌ ی هستی‌ها و کمالات است. صدرالمتألهین هم اگرچه همه‌ ی حرکت‌ها را درجهان ماده به حرکت جوهری برگردانده، ولی معتقد است که فرشته‌ی الهی عشق محرک اصلی و بانی اساسی حرکت جوهری در ماده است و همه‌ ی ذرّات عالم از سیر و حرکت عشق متأثرند . وی در كتاب اسفار اربعه می گويد:
{همه موجودات بدون استثنا عاشق جمال حضرت اويند، و در اثبات عشقشان به حق همين بس كه همه به سوى كمال مطلق روانند، و اگر عشق به او نبود، حركت به سوى كمال مطلق معنا نداشت عشق به حضرت حق پس از معرفت به او و شناخت صفات حضرتش با تخليه باطن از رذائل و تطهير قلب از آنچه كه او را از خدا منصرف می ‏كند، و آراسته شدن به ارزش‏ها به دست می آيد.......}
لذا وادی ای که در آن منزل نیز به راه می افتد جز وادی عشق نخواهد بود :
وادی عشق است‌ اینجا منزل دیگرکجاست
جز نفـــــس در آبــــــله دزدیدن فرسنگـها
و :
راحت ‌اندیش مباشید که در وادی عشق
وحشت آرام شود آهــــو اگر میش شود
وادی عشق ، وادی از خود رفتن است و در این وادی هر نقش قدمی ، جولانی در بغل دارد :
در وادیی‌ کز شوق او بیدل ز خود من رفته‌ام
خوابــیده هر نقش قدم بگذشت جولان در بغل
دل بی مدعا افسردگی و یأسی را در پی دارد که انسان را از پیمودن مسیر طلب باز می دارد و باصطلاح او را زمینگیر می کند .
مباد افسردنی دامـــــــان جولان طــــــــلب گیرد
درین وادی بیا منشین ‌که در راه است منزل هم
مدعای دل است که دل را بهاری کرده استعدادهای آدمی را شکوفا می سازد :
به یک رنگ از بهــار مدعای دل مشـو قانع
که این‌آیینه غیر از خون‌شدن چندین‌هنر دارد
از دیدگاه بیدل ، اگر دل آدمی مستغرق و محو در هدف و مقصد باشد همه ی دردهای او درمان می پذیرد :
دل اگر محو مدعا گردد
درد در کام ما دوا گردد
کسی به سرمنزل مقصود می رسد که زمینگیر نباشد ، چرا که و قتی انسان زمینگیر شد ، گامی بر نمی دارد و در نتیجه راهی به نقش پای سالکی سپید نمی گردد :
سرا‌غ منزل مقصد مپرس ازما زمینگیران
به سعی نقش پا راهی نمی‌گردد سفید اینجا
نیل به سرمنزل مقصود و رسیدن به مقصد نهائی مستلزم آبله برداشتن پای سالک است به ترک منازل بین راهی :
خواهی ‌که شود منزل مقصود مقامت
از آبلهٔ پای طلــــــب ‌کن جرس اینجا
در دیدگاه بیدل شوق منزلِ سرمقصد و امید به وصال راهِ دور را نزدیک می کند و همین امر باعث می گردد که سالک در پیمودن مسیر زمینگیر نگردیده در تلاش و تکاپو باشد :
برامید وصل مشکل نیست قطع زندگی
شوق منزل می‌کند نزدیک‌، راه دور را
و در این دیدگاه منزل ، خود راه است و جاده :
تا زندگی‌ ست زین ‌بزم چون ‌شمع بایدت رفت
ای مرده ی اقامـــــت مـنزل ‌کجاست راه است
یا :
تا فنــــــــا در هیــــــچ جا آر‌ام نتــــــوان یافتن
هرچه‌ جزمنزل درین‌ وادی‌ست یکسرجاده‌است
و :
در وادیی ‌که منزل و ره جمله رفتنی‌ست
اندیشه رفته اســـــــت ز خود تا کجا رسد
و :
زمینگـــــیری ندارد بهرهٔ راحــت درین وادی
چو تار شمع اینجا جاده پرداز است منزل هم
و :
چون خط پرگار بیدل منزل ما جاده است
جستجوهای هوس آغــــــازکرد انجام را
و :
تو راحت بسمل وغافل‌ که‌ در وحشتگه امکان
چو شمع از جاده می‌جوشـــد پر پرواز منزلها
یا :
در طلب باید گذشت ازهرچه می‌آید به ییش
گر همه سرمنزل مقصــود باشــد جاده است
در این وادی سالک محرم منزل نمی شود :
در بیابانی که ما را سر به کوشش داده‌اند
جاده هم از خویش رفت و محرم منزل نشد
و :
در ره عشقت که پایــانی ندارد جاده‌اش
هرکه واماند برای خویش منزل می‌شود
معنی بیت :
با توضیحات و شاهد مثالهائی که از دیگر ابیات بیدل ارائه گردید روشن می شود که حضرت بیدل با بینشی عرفانی که ریشه در نگرش دینی او دارد ، با خطابی تحسّر آمیز به خویش در مصرع نخست و اغراقی زیبا و شدید درمصرع دوم ، در صدد بیان این مطلب است که :
در وادی عشق که حتی منزل { که در نگاه عادی ما انتظار می رود مستقر و ساکن و ثابت باشد } ، از شوق دیدار محبوب به راه افتاده است ، بسیار ناگوار و حسرت زاست که من به سبب افسون دل بی مدعا هیچ گونه شور و حرارت و تکاپوئی نداشته ، زمینگیر باشم .
و الله العالم


0