شعرناب

اذدواج

گوش کن این حکایت ای عزیز درخصوص حادثی بسکه عظیم آدمی را بعد دوران طفول میرسد اورا دوران بلوغ ناگهان میلی شدید ودم بدم می کشد هر مرد و زن را سوی هم این زمان وقت درامیزیدن است وقت امیزیدن وصلیدن است ازدواج شیرین شیرین همچوشهد ازدواج تلخِ تلخِ تلخِ تلخ ای جوان گرزوج شیرین طالبی رو تو هم کفوی بجو وصاحبی زوج وزوجه گربدی هم دین ومشی هم عقیده هم صداهم دین ورای خوش بد ندی چون دوزوج دربهشت می بدندی هرزمان در نوش وعیش عشق اگرچه موجب این الفت است لیک خود زاییده کُفّیّت است گرچه در آغاز عشق زوجها خیزشش از رنگ اب و چهره ها لیک آنچه دوام عشق را؟ میکند تضمین همین اینده را؟ همدلی وهم عقیده هم صدا می قرارد عشق را دائم بپا از سوی دیگر اگر ان ازدواج نی بدی بر اصل کفیّت قرار؟ بعد اندی سر به نا هلی زنند ناهما هنگی ودعوا میکنند هر یکی بر سیرت و اندیشه اش بر اساس علقه وپیشینه اش میکند کردار ورفتار خلاف رغم میل و رغبت دیگر جدال پس بسی تحقیق میباید نمود بهر پیداکردن زوجی چوخود زوج باید همچوزوجه درفکار کفو هم باشند تا باشد قرار


0