شعرناب

آموزش بحرهای عروض در شعر ایرانی جلسه نهم(مختلف الارکان)

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض ادب خدمت فرهیختگان عزیز و ارجمندم
خدا را شاکرم که با نهمین جلسه از آموزش بحرهای عروض در خدمت شما بزرگواران هستم. در این جلسه به معرفی بحرهای مختلف الارکان می پردازیم.
بحرهای متفق الارکان: به متفق الارکان متحد الارکان نیز می گویند. هفت بحر متفق الارکان داریم که عبارتند از : هزج ، رجز ، رمل ، وافر، کامل ، متقارب ، متدارک
بحرهای مختلف الارکان: همچنین دوازده بحر مختلف الارکان داریم که عبارتند از : طویل، مدید، بسیط، منسرح، مضارع، مقتضب، مجتث، سریع، جدید، قریب، خفیف، مشاکل
تا کنون بحرهای متقارب، متدارک، هزج، رجز و رمل توضیح داده شده اند. همچنین بحرهای طویل، مدید، بسیط، وافر و کامل مختص شعر عرب هستند و شعرهای بسیار کمی در فارسی وجود دارد که بیشتر به خاطر طبع آزمایی سروده شده اند که از شرح و توضیح در حال حاضر اجتناب می شود. بحرهای منسرح، مضارع، مقتضب مجتث، سریع، قریب، خفیف و مشاکل را توضیح می دهیم که از بحرهای مختلف الارکان هستند. در این بحرها افاعیل مختلف به صورت ترکیبی مورد استفاده قرار می گیرند. همچنین بحرهای غریب (یا جدید)، قریب و مشاکل را مختص شعر فارسی است.
===========================================
الف) بحر مضارع : این بحر از تکرار ((مفاعیلن فاعلاتن)) و زحافات آن پدید می آید.
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن : بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
مضارع است چون از (مفاعیلن فاعلاتن) به دست آمده است به شرح ذیل :
مفعول اخرب مفاعیلن
فاعلات مکفوف فاعلاتن
مفاعیل مکفوف مفاعیلن
فاعلن محذوف فاعلاتن
امروز روز شادی و امسال سال گل
نیکوست حال ما که نکو باد حال گل
از مُشکِ تَر رَقم زده بر صفحهِ قمر
خواهد زِ لعلِ تو دل بیمار نیشِکَر
مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن : مضارع مثمن اخرب
ای باد بامدادی خوش می روی به شادی
پیوند روح کردی پیغام دوست دادی
مفعول فاعلات مفاعیلن: مضارع مسدس اخرب مکفوف
ای آن که غمگنی و سزاواری
وندر نهان سرشک همی باری
ب) بحر مجتث : این بحر از تکرار مستفعلن فاعلاتن و زحافات آن پدید می آید.
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن : بحر مجتث مثمن مخبون
چو آفتاب مِی از مشرقِ پیاله برآید
ز باغِ عارِضِ ساقی هزار لاله برآید
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن : بحر مجتث مثمن مخبون محذوف
درست و راست کناد این مثل خدای ورا
اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد
اگر محول حال جهانیان نه قضاست
چرا مجاری احوال بر خلاف هواست
مفاعلن مفعولن مفاعلن مفعولن : بحر مجتث مثمن مخبون مشعث
به جان تو ای طایی که سوی ما بازآیی
تو هر چه می‌فرمایی همه شکر می‌خایی
ج) بحر خفیف : از تکرار فاعلاتن مستفعلن و زحافات آن پدید می آید.
فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن : بحر خفیف مثمن مخبون
بگشا در بیا درآ که مبا عیش بی‌شما
به حق چشم مست تو که تویی چشمه وفا
سخنم بسته می‌شود تو یکی زلف برگشا
انا و الشمس و الضحی تلف الحب و الولا
فعلاتن مفاعلن فعلن : بحر خفیف مسدس مخبون محذوف
به سرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
در نگاهش شکفته روح سحر
برلبانش ترانه ی توحید
د) مقتضب : از تکرار مفعولات مستفعلن و زحافات آن پدید می آید.
فاعلات مفعولن فاعلات مفعولن : بحر مقتضب مثمن مطوی مقطوع
پیش چشم مژگانی، کز سرشک شادابست
سیل آب شمشیرست، موج تیغ بی آبست
وقت را غنیمت دان آن‌قدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی
فاعلاتُ مفتعلن فاعلاتُ مفتعلن : مقتضب مثمن مطوی
ای نشسته غافل و بر کف نهاده رطل زری
هیچ انده و غم آن روز بازپس نخوری
فاعلات فاعلن فاعلات فاعلن : مقتضب مثمن مطوی مرفوع
صُبحدم به طرف باغ ای صبا چو بگذری
بگذر از دیار دل سوی زُلفِ آن پَری
مفعول مفاعلن مفعول مفاعلن : بحر مقتضب مثمن مرفوع مخبون
من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب
برخیز و بده شراب بنشین و بزن رباب
هـ) بحر منسرح : از تکرار مستفعلن مفعولات و زحافات آن پدید می آید.
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن : منسرح مثمن مطوی مکشوف
چیست ازین خوبتر، در همه آفاق کار
دوست به نزدیکِ دوست، یار به نزدیکِ یار
دوست برِ دوست رفت، یار به نزدیکِ یار
خوشتر ازین در جهان، هیچ نبوده‌است کار
زاهد خلوت‌نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد
مفتعلن فاعلات مفتعلن فع: منسرح مثمن مطوی منحور
شاید اگر آفتاب و ماه نتابد
پیش دو ابروی چون هلال محمّد
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به ‌کاری زنم که غصه سرآید
مفتعلن فاعلات مفتعلن : منسرح مسدس مطوی
پیشه ی این چرخ چیست مُفتعَلی
نایدش از خلق شرم و بی خَجلی
دل بربودی ز من کنون چه کنم
سود ندارد مرا پشیمانی
مفتعلن فاعلات مفعولن : منسرح مسدس مطوی مقطوع
تازه تر از تازه برگ نسرینی
دوستر از دیده و دل و دینی
نکته) اصل را بر منسرح مسدس مطوی بگذارید و با توجه به اختیار تسکین مفعولن جایگزین مفتعلن شده است. مگر در تمام مصرع ها مفعولن آمده باشد.
مفاعلن فاعلن مفاعلن فاعلن : منسرح مثمن مخبون مطوی مکشوف
نکته) بنا به اختیار مراقبه مفاعلن به جای مفتعلن نشسته است و باید وزن اصلی را در همان بحر منسرح مثمن مطوی مکشوف دانست. اگر در هیچ کدام از مصرع ها مفتعلن نباشد در این صورت می توان گفت شعر در بحر منسرح مثمن مطوی مخبون مکشوف سروده شده است.
و) بحر سریع : از تکرار مستفعلن مستفعلن مفعولات و زحافات آن پدید می آید.
مفتعلن مفتعلن فاعلن : سریع مسدس مطوی مکشوف
دانه چو طفلی است در آغوش خاک
روز و شب این طفل به نشو و نماست
لشکر نوروز به صحرا رسید
موسم شادی و تماشا رسید
ز) بحر جدید (غریب) : از تکرار فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن و زحافات آن پدید می آید.
فعلاتن فعلاتن مفاعلن : جدید مسدس مخبون
چو قدت گرچه صنوبر کشد سری
نبود چون قد سَرْوَت صنوبری
ح) بحر قریب : از تکرار مفاعیلن مفاعیلن فاعلاتن و زحافات آن پدید می آید.
مفاعیل مفاعیل فاعلاتن : قریب مسدس مکفوف
خداوند جهان بخش شاه عادل
شهنشاه جوان بخت راد کامل
مفعول مفاعیل فاعلاتن : قریب مسدس اخرب مکفوف
ای بار خدای ای نگار فتنه
ای دین خردمند را تو رخنه
زین قبهٔ پر چشمهای بیدار
زین طارم پر شمع‌های رخشان
تا ملک جهان را مدار باشد
فرمان ده او شهریار باشد
مفاعیل مفاعیل فاعلن : قریب مسدس مکفوف محذوف
غریبی به بلا مبتلا شده ست
چه باشد که مرا او را رها کنی
فغان زآن سر زلفین تابدار
فروهشته ز یاقوت آبدار
مفعولن مفعول فاعلاتن : قریب مسدس اخرم اخرب
بازآمد یارم به شادکامی
کی باشم شاد ار کنون نباشم ؟
مفعول مفاعیل فاعلن : قریب مسدس اخرب مکفوف محذوف
کو آصف جم گو بیا ببین
بر تخت سلیمانِ راستین
ط) مشاکل : بحری است که از تکرار فاعلاتن مفاعیلن مفاعیلن و زحافات آن پدید می آید.
فاعلاتُ مفاعیلُ فعولن : مشکال مسدس مکفوف محذوف
یار غم شده ام در شب دیجور
زآن سبب که شده روز مِحَن دور


0