شعرناب

سهیلا کاکایی شاعر کرمانشاهی

بانو "سهیلا کاکایی"، شاعر کرمانشاهی، زاده‌ی سال ۱۳۴۹ خورشیدی، در کرمانشاه است.
کتاب "کودتا" مجموعه اشعار اوست که توسط نشر آثار برتر چاپ و منتشر شده است.
▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
خسته‌ام از جهانم و چندی‌ست
توی شب‌هام حس خوبی نیست
در سرم هی تتق تتق تق تق
جنگلی هست دارکوبی نیست
جنگلی کاغذی که قرنی در
خواب‌هایم دوباره می‌سوزد
وسط شعله‌ها زبانم لال
آسمان شب ستاره می‌سوزد
باز در من زنی پریشان‌ست
می‌زند چنگ و رخت می‌شوید
می‌رود باز روی اعصابم
از کلاغ و درخت می‌گوید
از کلاغی که حرف آتش را
برده تا نا کجای آبادی
و تمام خسارت آن را
می‌گذارد به پای آزادی
از نبود درخت و بندی که
دردها را به آن بیاویزد
بعد از آن سال‌های بی‌خوابی
کسی از خواب ناز برخیزد
توی این شعرها قدم بزند
گر‌چه این فصل وقت خوبی نیست
برسد باز هم به جایی که
عشق را هیچ چارچوبی نیست
شاعری عاشق خدای خودش
اسم او ورد هر زبان بشود
بوسه‌ای عاشقانه هدیه کند
و شبی باز‌هم جوان بشود
می‌چکاند زنی در آیینه
خون بی‌رنگ آرزویم را
خسته‌ام از جهانم و بغضی
می‌جود باز هم گلویم را.
(۲)
گاهی از عالم سخت بیزارم
از شاعران از مردم عادی
از این من جا‌مانده‌ی در من
از بانیانِ جهل بنیادی
حرفم حدیث غصه و درد است...
روز از لنین سرمشق می‌گیریم
با آلکویین و گوته هم کیشیم
شب‌ها شبیه شمس تبریزی
صوفی‌مآب و رند و درویشیم
درویش مولانای شبگرد است...
فیثاغورث، گالیله، افلاطون
از نامه‌‌هامان، فکس می‌گیرند
سقراط و نیچه بعد از این بی‌شک
با ژست‌هامان، عکس می‌گیرند
پاییز هم نارنجی و زرد است...
مجنون‌ترین عشاق دنیا هم
در ذهنمان بی‌جنگ می‌بازند
کم‌ کم مبارز می‌شویم اما
در خواب‌هامان رنگ می‌بازند
این خواب‌ها مشمول پیگرد است...
هی اعتراض و اعتراض از قصد
نارو به همدستان هم‌بندی
با اعتصابی سخت می‌میریم
مانند بابی‌سانز ایرلندی*
این مرگ‌ها پالایش مرد است...
ما آدم شب‌های تاریکیم
حتی به‌نوعی عاشق کوری
دیگر هدایت هم نمی‌خوانیم
در برج‌های ساکت و صوری
دنیا به شکل تازه‌ای سرد است...
دریادلان عاشق و سرکش
تک‌بعدیان مغزْ آمیبی
کشتی‌نشینان برآشفته
با عشق‌بازی‌های ترکیبی
تأثیر بنگ و باده و گرد است...
آغوشمان قلابی و خشدار
خمیازه‌هایی مضحک و کشدار
لب‌هایمان لبریز از بوسه
بر پیکر پوسیده‌ی سیگار
شاعر همیشه کوهی از درد است...
* انتخاب قافیه آگاهانه بوده است.
(۳)
روحم شبیه ساعتی از کار می‌افتد
نبضم از این تکرار طوطی‌وار می‌افتد
در انجماد تلخ لب‌هایم هزاران حرف
دق می‌کند یخ می‌زند از کار می‌افتد
در دفترم ردی به جا می‌ماند از تسلیم
از دست‌های شاعری خودکار می‌افتد
آماده‌ی اکران بعدی می‌شود دنیا
و پرده‌های مرگ بی‌انکار می‌افتد
من می‌روم از خود شبیه آن غروبی که
کم کم به پای سایه‌ی دیوار می‌افتد
اما به جا می‌ماند از شعرم هزاران زن
و اتفاق عاشقی بسیاار می‌افتد.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)


0