شعرناب

شاعرانه‌های شعر و شاعر ۴

پروانه‌ای داشت پرزنان از مقابل یک پنجره می‌گذشت که عطری بسیار روح‌نواز به مشامش رسید.
از پنجره پرسید: «این عطر فوق‌العاده از چیست؟ از کجا می‌آید؟ با عطر تمام گل‌هایی که تا به حال شناخته‌ام فرق دارد!»
پنجره جواب داد: «این عطر گل‌واژه‌های یک شعر است!»
پروانه گفت:«این شعر کجاست؟»
پنجره گفت:«بیا داخل... و شعر را ببین...»
پروانه پر زد و از پنجره وارد یک اتاق شد. در اتاق یک میز دید. و روی میز یک صفحه‌ی کاغذ که روی آن شعری بود.
پروانه که از عطر واژه‌های شعر سرمست شده بود رفت و روی صفحه‌ی کاغذ نشست. آن‌گاه گرد گل‌واژه‌های شعر را جمع کرد و آن‌ها را با خودش برد و همه جا بر خاک پاشید.
از گرد گل‌واژه‌ها بر خاک هزاران گل رویید. و جهان از عطر گل‌واژه‌های شعر لبریز شد!
شبنم حکیم هاشمی


0