شعرناب

داستان تک خطی/1

زنی که از شوهرش طلاق گرفته بود ، دوست مردی شد که 20 سال از عمرشو به خاطر کشتن همسرش پشت میله های زندان سپری کرده بود...
2
هنوز برای مردن زود بود اما مرگ رو به سرطان ترجیح داد
3
سه بار طلاق و این چهارمین باری بود که ازدواج کرد ، بعضی شغل ها ، اسم ندارند
4
میدونست چی میخواد ، زندگی بدون دوست داشتن رو میخواست ، برای همین تصمیم گرفت قاتل بشه
5
شوخی شوخی آدم کشت ، جدی جدی اعدام شد
6
برای کسی که به زندگی وابستس مردن همیشه زوده ، این رو گفت و خودشو پرت کرد...
7
جوونی خودمو معامله کردم اما به چیزی که میخواستم نرسیدم ...زنی که تازه جدا شده بود دل پُری از خودش داشت
8
من انتخاب نکردم ، انتخاب شدم و حالا انتخاب بابام داره منو طلاق میده
9
آخرین بار کی اشتباه کسی رو از ته قلبت بخشیدی...آقای قاضی ، لطفا سوالی خارج از موضوع از من نپرسید


0