شعرناب

روح کلمات و نگاها

آدمها را می گویم
می‌گویم که گاه با یک جمله و یا نگاه و یک اخم و
لبخندی چه گلستان‌ها و چه دوزخ هایی را که نمی توانند ایجاد بکنند
باور کن نگاه ها و کلمات آدمی روح دارند
این را با چشم خودم دیده ام!
مثلا خودم را می گویم .یادم هست حوالی سه سال پیش نمیدانم چه شده بود که تلاطم و آشفته خاطر بودم
و با این تشویش در حال قدم زدن در پیاده رو بودم که ناگاه کفاشی که هر از گاهی با او سلام و علیکی خودمانی داشتم به من لبخندی زد و گفت سلام حالت چطور هست!؟
باورت می‌شود همین سلام و احوالپرسی ساده با میمیک صورتی که لبخند را چاشنی خود داشت من را چنان به وجد آورد که مود ذهنی احساسی مرا استحاله کرده بود به حالتی که جای آن روانپریشی ها را صلح و صفا پر کرده بود
به من بگو این معجزه نیست؟
اینکه یک کفاش فقط با خلوص یک لبخند
و سادگی دو کلمه ای سلام حالت چطور است
توانست موج های متلاطم آن زمان مرا تا آخر روز فروبنشاند و اینکه پس از سه سال هنوز آن لحظه ارتباط با کفاش جوان و عظمت و ژرف بودن سادگی وصفای لبخند و سلام و احوال پرسی او چنان در ذهنم نقش بسته است آیا این آیه کوچکی از معجزات موجودی به نام آدمی نیست !
آه که چقدر عمق دارند همین نگاه های بی آلایش و لبخند های با صفا و حرف های ساده.
همین دو ساعت پیش با دوستی پشت تلفن مشغول صحبت بودم که گفته بود پدرش را برای آنژیو پیش دکتر برده
از آنژیو همین را میدانم که فقط برای قلب است و دیگر هیچ
اما رسالت کلماتم برای این موضوع را اینطور گفتم«انشالله به سلامت با پدرت برمی‌گردی و فردا با هم میریم می‌گردیم
راستی نقدینگی دارم گیر کردی بدون رودربایستی و تعارف زنگ بزن
روم حساب کن»
هر چند نمیدانم که اصلا دوست من به این حرفم احتیاج داشت یا نه
و اصلا آنژیو عمل گرانی است یا نه
اما این را میدانم که خدای ناکرده اگر کارش لنگ شد دیگر آن دست و این دست نمیکند که به که بگوید و به که نگوید
بلکه مجوز حرف من به او این فضا را می دهد
که راحت تر مثلا پیام یا زنگ بزند که اگر امکانش هست میشودnتومان به من قرض دهی و یا......
به حقیقت که چه همنوایی عمیقی با بورخس شاعر آرژانتینی دارم که در مصر مشتی شن را برداشت و در هوا پراکنده کرد و گفت چهره ای جهان را تغییر داده ام
آری تغییر جهان با پراکنده کردن مشتی شن !
#موسی شریفی


0