شعرناب

*** زندان ***

*** زندانی ***
اولی: توزندان همه چیزرایادمی گیری ..
باهمه کس اشنامیشی.زندان یعنی دانشگاه
سوال کردتوچرازندانی شدی..؟!
دومی: به یک شرط میگم که مسخره ام نکنی
یک روزتوخونه داشتم تلویزیون تماشامی کردم،
یک آگهی دیدم .
مردی که ریش بلند ی داشت
یک چاقوتیزکن راتبلیغ میکرد.
میگفت سامورایی مکس هرچاقویی راتیزمی کند.
چاقو چه صاف باشه چه کج ومعوج ..
به این چاقونگاه کنیدانقدرکُنده
که نمی تونه حتی یک اسفنج رو ببره.
اگربا"سامورایی مکس" تیز کنید میشود باهاش سخت ترین اجرام رانیز برید ..
مثل این آجر...
وراست هم میگفت..! آجررابرید..
بعد چندتا زن خانه دارآمدن گفتند سامرایی مکس زندگی مونو تغییرداده...
ماهیچوقت نمی تونستیم گوجه فرنگی راببریم
موقع بریدن نان هم مشکل داشتیم.
همش اینومیگفتندکه
سامورایی مکس زندگی مونو تغییرداده
راستش من هیچ وقت گوجه ای راپوست نمیکردم .
نان راهم برش زده می خریدم.
لزومش رانمی دانم..!!!
ولی به فکرم افتاد که چرامن چاقو هایم راتیزنکنم.!!
باخودم گفتم شایدزندگی من به خاطر اینِ که چاقوهام تیزنیست .؟! افتضاحِ..
رفتم وچاقوتیزکن راخریدم.
بعدازاینکه خریدم دوباره همون آگهی رو
توتلویزیون دیدم ..
همان مردریشو وهمان زنهای خانه دار رادیدم ..
اینبارچاقویی راتبلیغ میکردند که حتی بابریدن آجر هم کُند نمی شد،
یعنی باهرباراستفاده ازاین چاقو خودش خودبخودتیزمیشه.
یک لحظه بفکرم افتاددارندمسخره ام میکنند
مشخص بودداشتن منودست مینداختند.
بخاطرچیزای کوچک دیگه صبرم لبزیزشد،
باعصبانیت تلویزیون رابرداشتم ازپنجره که چندطبقه ارتفاع داشت پرت کردم بیرون..
افتادتوسریک مهاجرغیرقانونی که سوار دوچرخه بود،
مُرد..
حالا توبگو مقصرمنم
یااونا ..؟
یااصلا اون مهاجرنبایداونجا میبود.؟!
حالا حکمی که دادندحق انتخاب داشتم،
بین بیمارستان روانی واینجا که چندسال ِ زندانیم.
ومن هم اینجارا انتخاب کردم.
ولی هیچکس به من نگفت اینجامدرک دانشگاهی میدند..
اقتباس از(فیلم سینمایی پلتفرم)


0