شعرناب

عیدفطر


عیدتان مبارک
آه ای سحرهای قشنگ ماه عشق
خلوت خوب نشستن با خدا
می روی و می رود از دست من
سیب سرخ عاشقی ها باشما
کاش به جای وزن و قافیه در شعرهادنبال وزن و قافیه ی زندگی بودیم چقدر تلاش می کنیم تا اثرمان یک تابلوی موزون و زیبابه چشم دیگران بیاید. غافل از اینکه تمام وزن و قافیه ی زندگی را باخته ایم. در نگاهمان "مهر" زندانی ست. در قلبمان" عشق"پنهان شده و زبانمان قادر به بیان دوست دارم هایمان نیست. عالم را مرده می پنداریم و خود را زنده، در حالی که ما مرده ایم جهان زنده . صدایمان را جز خودمان نخواهندشنید اوهام ما تمامی ندارد به چیزهایی چنگ زدیم که ارزش ندارد و برای چیزهایی می جنگیم که قابل اعتنا هم نیست. عمرمان را به هدر می دهیم چرا که نمی دانیم آمده ایم تا در کنار هم عشق بورزیم و همدیگر را دوست بداریم دوستی از جنس عشق الهی. نگذاریم دیر شود. ماه خدا رفت آبرویمان نرود. عشقمان به خدا از بین نرود. یادمان نرود که دستهای مادر برکت است برکت را باید بوسید و احترام گذاشت نگاه پدر عشق است و یادمان نرود تا هست نگاهش را به مهر پاسخگوییم نه با بی اعتناییهایمان و عید می آید بازگردیم به فطرتمان که کجای پل انسانیت ایستاده ایم.


0