شعرناب

پرویز اسلام‌ پور

پرویز اسلام‌پور
پرویز اسلام‌پور شاعر و نویسنده ایرانی سال‌های دهه چهل و پنجاه خورشیدی که در مرداد ۱۳۲۲ در تهران زاده شد. وی پس از یداله رؤیایی مؤثرترین شاعر شعر حجم به‌شمار می‌رود. اسلامپور از امضا کنندگان بیانیه شعر حجم بود. این بیانیه پس از ماه‌ها بحث و گفتگو سرانجام در خانه پرویز اسلام‌پور تأیید شد و به امضای او، محمود شجاعی، بهرام اردبیلی، هوشنگ آزادی‌ور و یدالله رؤیایی رسیده بود. امضای بیانیه این جریان شعری و چندوچون‌های آن مدت‌ها محل بحث و جدل محافل ادبی در ایران بوده‌است. وی از مهم‌ترین بنیان‌گذارانِ شعرِ دیگر بود.
از اسلام‌پور چند مجموعه شعر در نیمه دوم سال‌های دهه ۱۳۴۰ خورشیدی منتشر شده‌است:
- وصلت در منحنی سوم ۱۳۴۶
- نمک و حرکت ورید ۱۳۴۶
- شعرهای جانور سیاه چاق ۱۳۴۹
- سطح شبح و در سفر پاک ۱۳۴۹
- پس حس خداوند نجاتم می‌دهد ۱۳۴۹
- پرویز اسلام پور.
کتاب آخر که پرویز اسلام پور نام دارد به شکل الکترونیکی در سایت دوات منتشر شده‌است و شعرهای جانور سیاه چاق نیز در سه نسخه چاپ شد و محتوای آن در مجله روزن به انتشار رسید. آثار اسلام‌پور تنها چاپ اول داشته و با وجود در خواست‌های مکرر ناشران ایرانی و پیگیری‌های آنها، شاعر از انتشار اشعارش ممانعت کرد.
اسلام‌پور دهه‌های آخر عمرش را در پاریس زندگی می‌کرد. او از فضای مطبوعاتی و ادبی دوری می‌کرد و در انزوا می‌زیست. اشعار بسیاری از او به جا مانده است که خانواده‌اش در حال گردآوری و تنظیم آن‌ها برای انتشار است. وی در تاریخ ۵ بهمن ۱۳۹۱ خورشیدی و در ۶۹ سالگی در خانه‌اش در پاریس درگذشت.
شبنم آذر روزنامه‌نگار، شاعر و یکی از بستگان پرویز اسلامپور در گفت‌وگوی اختصاصی به "دویچه وله" گفت که این شاعر سرشناس ایران در "تنهایی در آپارتمان خود در پاریس فوت کرده است. پس از آنکه اعضای خانواده اسلامپور چند روزی از وی بی‌خبر بودند و تلفن‌های مکرر آنها بی‌پاسخ مانده بود، با رجوع به آپارتمان اسلامپور با پیکر بی‌جان وی بر روی زمین مواجه می‌شوند."
- نمونه شعر:
(۱)
آن جا که تویی...
درد از جایی شروع می‌شود که برای کجای درد ردّ گرفته ای
عشق اگر این نبود که مرا بگیرد و به هوا پرتاب کند
تو کجایی که مرا نگرفته‌یی نه از ستاره‌یی نه از زمینی
بگذار برایت
این خاطره بماند
که هم مانده‌ام، هم همه‌ی تو
تو در دردی که شروع می‌شود که به جایی بردم
من و ستاره‌یی که تو
به عشق
از من دو چیز مانده
یکیش را که می‌دهم به تو
از من یک چیز مانده
بیا که
بگیری‌ش
و جز دو رگِ غبار
چه می‌ماند بر خار
روشن / تا آبیِ شب
روشنِ ناتمام.
(۲)
چشم‌های فصل
آمده از هیولای سنگ
تا فراخی ازدحام زخم-
کودن-
سیاوش از دیارهای طبیعی می‌آید-
از دیارهای مطهر-
تا در اعماق فصل‌های جادوگر
چاله‌های مستور مردگان تردید را
نبش کند.
(۳)
یک نقطه‌ی بزرگ روشن
همواره
قلبم را می‌فشارد
سال بهار که می‌رسد
چلچله‌ها به یاد می‌آیند
و من از یاد می‌روم
اینک که ماه
کلاغی‌ست با جیغش
بر سرم
و پلک‌های خیس و تقه‌ی در
که پاسخی ندارد
رمه‌ها که بیایند، مردانگی‌یم را
نزد سگ‌های سرما زده
به زمین می‌نهم و
دور می‌شوم.
جمع‌آوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)


0