شعرناب

تُ

تُ
ترنم تمام ترانهی تمنای منی
از همه کناره گرفتهم تا یادت را در خلوت به تماشا بنشینم
داشتنت را با کسی سهیم نخواهم شد حتی اگر سهم من از تُ خاطرت در خیالم باشد.
ای همه من در آیینه ی تقدیر نگاهم می کنی؟ بی تُ خزان زده ای شده ام در بهار.
باران برای من موسیقی بیقراری است
همه ی شهر قدمگاه قدم های خیالی من و توست
من
تُ
و یک شهر قدم زیر باران... .
کلامی نخواهم گفت غرق در اقیانوس آرام چشمانت،چشم به لبانت خواهم دوخت تا بپیچد نغمهای که مدتهاست در گوش
خاطرم زمزمه می‌شود... .
"مهجور"


0