شعرناب

کنگاشی در یک شعر از سر نقد


شاعر: مهدی محمدی
شعر : آزرده ام
نویسنده : غلامحسین جمعی
قبل از نوشتن درمورد شعر مربوطه شاید برای حضور ذهن بیشتر
شاید لازم باشد آن را به اتفاق هم بخوانیم
آزرده‎ ام
آزرده از یأسی که بر شاخ درخت سبز امیدم،
در راستای موجْ موجِ برگ‎برگ ش
شبیه مرغ ماهی خوار می ‎خواند،
آزرده‎ ام
آزرده از جغدی که بر بام آرزوهایم
نشسته در هوای مفت یک گنجشک
هوو هووی شامگاه شوم دارد
آزرده ‎ام
آزرده از هر چه میانِ کِشته ‎هایم
شبیه کِرم می‎غلتد
کنار مردگی ‎های غمِ شب ‎نامه می‎خوابم
کنار ماهِ دودی تا لب دورش
به کام تشنه می ‎ریزم
به کام تشنه ابروی هلال بی‎ نورش
هر چند که ابر اندود
شغاد مذهب رستم
درون غار بی ‎پهنای تن دارم
بگذر از درگاه شب
دارد سحر با بوی دوست می‎ آید
با حرارت از حریر تن پوشش
با خودش دارد خاطرات بازیِ باد با موج گیسویش
هنگامه ‎ی پهلو زدن بر ساحل کف‎ های زنجیری بود
که در زندان سرد واژه ‎ها از نغمه‎ ی شیرینِ بی‎ فرهاد گیج بودم گیج
بگو تا پیشِ من آید سبب آسای من
که مغزم را کشیده شبهه ‎ی تقوای ناجور خمار افزون
تا پشت دیوار فرار مغزها
ولی آزاده از هر آن چه می ‎زاید تب آشفته با سجاده‎ ی نیرنگ
دغل بازِ شبِ زاهد
غبار خرقه ‎ی صوفی
عبای وحدت آن سو
و این سو تا
بنای بستن دروازه‎ های احتکار عشق
به دور کعبه ‎ی بت‎ها
چرخشی بود از مستیِ افزون
شبیه اشک روضه‎ های بی ‎سبب از کار و ‎کردار
نماز بی‎ صله بود این همه طغیان
زبانِ واژه پردازی
در زمانِ فکر خود بودن
زمینِ بی ‎درخت لامذهب
در زمام بی ‎‎رگِ طاغوت کژبینی
بر مناره ‎ی جنبان مردگی بود این همه طغیان
که از خواب سیاه ماه آسمانی می‎ فشاند رنگ
و با جوف شاخه ‎های شخارش
آسمان را مکیده با نیرنگ
نه دیگر بس کن
شعار بی ‎پایه را بس کن
شکستن در حریم واژه‎ ها را بس کن
نمی ‎خواند تو را یک تن پس از آشوب درهم رفته‎ ی بیمار
همان بهتر که بی‎ طغیان
که بی ‎فریاد
که بی ‎کردار
به پایان آید این دفتر
*****
دلسروده ی ( آزرده ام )، اثر شاعر بزرگوارمان جناب مهدی محمدی علاوه بر تأثیرو تأ ثراتی که از دل برآمده ولاجرم بر دل می نشیند. اندیشه هایی ازجنس سر نیزدر کوله بار خویش دارد، لذا هم دوست داشتنی است و هم قابل تأمل و تفکر،
سر و دل برای انسانها حکم دوبال پرنده را دارند، همانطور که پرنده
با یک بال نمیتواند پرواز کند ، انسان ها نیزبرای زندگی بهتر داشتن به این دو المان نیازمندند . گرچه حضور فعال سر ودل درکنا هم زندگی بهتری را رقم میزنند ، ولی کارشاعر را به مراتب سخت ترمی نماید. و تا حدودی شاعر را بر سر دوراهی قرار می دهد، زیرا دل و سر هرکدام ساز خودشان را می زنند . یکی عاقبت اندیش است و دیگری با عشق، دل به دریا میزند . وبرای شاعر که قصد دارد، چه در مضمون و محتوا و چه در شکل و فرم وساختار دست به ساختار شکنی بزند ، تعادل برقرار کردن میان سرو دل . کاریست بس ستبرو سترگ .
زبان شعر کاملا تصویری و استعاری و سمبولیک و در پاره ای از موارد نمادین است . تا بتواند در دریای پر التهاب و طوفانی شرایط اجتماعی امروز، راحت تر شنا کند. وبه خدمت گرفتن همین ابزارهاست که دست وبال شاعر را باز تر کرده ، تابتواند در حدِ قابل قبولی شعر را به سرمنزل مقصود هدایت کند. واین ابزارها چیزی نیست ، جزبهره بردن از انواع تشبیه ، استعاره ، ایهام ، وپارادوکس و در پاره ای موارد ابهام های خود خواسته و آگاهانه، و آوردن کلید واژه هایی که چون فانوسی مسیر حرکت را روشن کرده و آرایه های هنری را قابل پذیرش ترکند، همانطور که عزیزان واقفند، صنعت تشبیه، مانند کردن چیزی است به چیز دیگری خلاف عرف و باور.زیرا تشبیه های باورپذیر، را نمیتوان در زمزه کارهای هنری دانست . چون وقتی
می گوییم ( پلنگ مثل شیر است ) درواقع خیلی از خصوصیت های پلنگ در شیر هم وجود دارد . وقیاس ما در خیلی از مواردش بر صدق است و نه کذب، و تشبیه هنری، کاریست بر اساس کذب .
ولی وقتی میگویم ( صورت یارم مثل ماه ویا خورشید است) یک دروغ و کذب شاعرانه گفته ایم که آن را تشبیه می نامییم. یکی از تقسیم بندی هایی که درمورد تشبیه صورت گرفته به این شرح است
1 ــ تشبیه حسی به حسی که هردو ملموس هستند
2 ــ تشبیه عقلی به حسی که عقلی غیرملموس و حسی ملموس است
3 ــ تشبیه عقلی به حسی
4 ــ تشبیه حسی به حسی که هر دو غیر ملموس است
که نوع چهارمی مشکلترین نوع تشبیه است. با این مقدمه به سراغ فراز زیر می رویم . تا ببینیم در کدامین نوع تشبیه جای می گیرد.
(آزرده‎ ام
آزرده از یأسی که بر شاخ درخت سبز امیدم،)
در این فراز ( یأس) یک احساس حسی می باشد و( شاخِ درختِ سبز) یک فرازمرکب است ، که ملموس می باشد و به زینت امید
تزیین یافته. وتا اینجا فقط با یک جمله روبرو هستیم و هنوز تشبیهی صورت نپذیرفته است .
بعد از این فراز به جمله های زیر بر می خوریم
(در راستای موجْ موجِ برگ‎برگ ش
شبیه مرغ ماهی خوار می ‎خواند،
آزرده‎ ام)
در فراز های بالایی با دیدن ( شبیه ) احساس میکنیم با یک تشبیه روبرو هستیم . و خلاصه ی تشبیه این است
( یأس روی شاخه درخت سبزامیدم شبیه مرغ ماهی خوار می خواند)
دراین تشبیه در شکل ظاهرش میتوان سبزی و شادابی درخت را در برگهای سبزش دید مثل
ماهی ها که در دریا باعث زیبایی و شورانگیزی دریا شده اند،
و ( یأس) روی درخت سبز امید مثل ( مرغ ماهی خوار) است بالای
سرِماهیان دریا . و آزردگی شاعر نیز از همین واقعیت ویا باورهاست .
بر این باورم : به همان میزان که برای شاعر این حق را قایلیم که شعرش را با هردیدگاهی که دارد منتشر کند، به مجرد اینکه شعرش منتشر شد، این حق را به وجود می آورد که خوانندگانش، هرایده و نظری که دارند ابراز نمایند.
در اینجا ممکن است چنین تصورشود که ( یأس ) چگونه می خواند؟
درپاسخ باید گفت ،اگر پذیرفته ایم که شاعر می تواند بگوید( صورت یارم مثل ماه است ) و یا ( قد دلدارم اندازه سرو است ) ویا ( علی مثل شیر است)
باید گقت که ( یأس) هم قادر به خواندن است . ضمن اینکه در سروده های تشبیهی و استعاری و نمادین معمولا خوانندگان به سراغ اینگونه
پرسش ها نمیروند . و به قول شاعر بزرگوارمان منصور اوجی یکی
از تعریف های شعر این است : ( ممکن کردن ناممکن ها در کلام )
وشاید بد نباشد بدانیم که یکی از نقاشان بزرگ جهان فرموده اند
( ای کاش می توانستم قوطی کبریتی را بکشم که در عین حال یک خفاش هم باشد ) که اشاره ایشان به شاعران است .
شاعر در فراز های زیر حتی تصاویر زیبا و ملموس تری هم می آورد تا تصویر قبلی را جا بیندازد که می توان آنها را کلیدواژه هایی دانست برای تصویر قبلی با هم می خوانیم
(آزرده از جغدی که بر بام آرزوهایم
نشسته در هوای مفت یک گنجشک
هوو هووی شامگاه شوم دارد)
ویا این تصویر دیگر
(آزرده ‎ام
آزرده از هر چه میانِ کِشته ‎هایم
شبیه کِرم می‎غلتد)
و کلمه ی ( هرچه ) میتواند ( یأس ) باشد یا ( جغد ) و یا همین ( کِرم) ویا هرچیز دیگر ..... که دارای بار و بارم منفی دارد.
اگر به عبارات و ترکیب و تصاویر زیر توجه بیشتری مبذول داریم
( یأس ـــ درخت سبز امید ـــ راستای موج موج .... ـــ جغد ـــ آرزو ها
ـــ شامگاه شوم ــــ کشته هایم ویا کشته هایمان ـــ کرم ـــ کنار مردگی ـــ
غم شب نامه ـــ ماه دودی ـــ کام تشنه ـــ ابراندود ـــ شغاد ـــ مذهب ـــ
رستم ـــ درگاه شب ـــ سحر با بوی دوست ــ بازی باد با موج گیسو ــــ
ساحل کف های زنجیری ـــ زندان سرد واژه ها ــ نغمه ی شیرین بی فرهاد ــ شبهه ی تقوی ناجور ـــ فرار مغز ها ـــ سجاده ی نیرنگ ـــ
دغل باز شب زاهد ــ غبار خرقه ی صوفی ــ عبای وحدت آن سو ـــ
احتکار عشق ـــ بستن دروازه ها ـــ دور کعبه بت ها ــ اشک روضه های بی سبب ــ نماز بی صله ـــ فکر خود بودن ـــ درخت لا مذهب ــ
زمام بی ‎‎رگِ طاغوت کژبینی ـــ مناره ‎ی جنبان مردگی ــ این همه طغیان ــ خواب سیاه ماه آسمانی ـــ آسمان را مکیده با نیرنگ ـــ
شعار بی ‎پایه ـــ شکستن در حریم واژه‎ ها ) متوجه خواهیم شد که
آزردگی شاعررا نمیتوان خطی تصور کرد و یا یک بعدی دانست
زیرا میدان تصاویر و ترکیب ها و تعابیرحتی از سطح هم گذشته و آن چنان انبوه است که خودحجمی را بوجود آورداست و این نشان میدهد
که دید شاعر باز است و در نتیجه آزردگی اش نیزبیشتر از یکی دو مورد است و کل نارسایی ها را نشانه رفته است . و با توجه به بسامد ترکیب و تصاویر فرهنگی، اگر نگوییم گلا فرهنگی است ولی می توان گفت که کلا دغدغه ی فرهنگ دارند . زیرا باور دارند که تمام مشکلات ریشه فرهنگی دارد . و از کلیشه کردن دردها به یک موضوع ویا یک موضع خاص بیزارند و دل آزرده و به یک کار میدانی کردن معتقدند.
در انتها یکی دو مورد را در جهت زیبا و بهتر کردن شعر که خیلی هم نظر شخصی نیست مطرح می نمایم و امیدوارم مقبول افتد
1 ــ در شعری که این همه نارسایی ها عامل و یا انگیزه ی سرایشش بوده اند . و فریاد شاعر بلند و متنوع می باشد انتظار این است که از پتانسیل خود واژه ها هم به عنوان موزیک متن شعر بهره می بردند و مثلا بجای گفتن
( در راستای موجْ موجِ برگ‎برگ ش) چنین می فرمودند
( در راستای موجا موج برگ برگش) زیرا در جملات اعتراضی حرف
( آآآآآآ ) در کلمات ، خود تداعی نوعی فریاد زدن می کند
2 ــ شاید ورود و خروجِ ِ تعدادی فراز های نیمایی با تمهیداتی که شاعر
درنظر می گیرد، بتواند به کمک موسیقی درونی یک شعر سپید بیاید و نه تنها گوش را آزار ندهد که خوشایند نیز باشد . ولی وقتی در یک سروده که بار اصلی موسیقی آن بر دوش عروض نیمایی است ویا در گوش خواننده چنین احساسی را بر می انگیزد حضور جمله های سپید بدون مکث، و یا توقف ویا آماده نبودن مقدماتش موسیقی شعر را با پارازیت ناخواسته همراه می کند که در دوسه جای شعر اتفاق افتاده است
3 ـــ مثلا در این فرازها
شغاد مذهب رستم
درون غار بی ‎پهنای تن دارم
بگذر از درگاه شب
دارد سحر با بوی دوست می‎ آید
شاید بهتر بود می گفتند
(شغاد مذهب رستم
درون غار بی پهنای تن دارم
تو هم بگذر ازین درگاه شب
دارد سحر با بوی دوست می آید )
4 ــ گرچه کسره هایی مثل ( دغل بازِ شبِ زاهد) که آن را( تتابع اضافات) می نامند در قدیم مذموم بوده ولی امروزه بخصوص در شعر سپید بر این باورند که به موسیقی درونی کمک می کند و در اشعار شاملو و فروع فرخزاد نیز به وفور دیده می شود ولی در بعضی موارد مثل (کنار ماهِ دودی تا لب دورش // به کام تشنه می ‎ریزم) باید از خیرش گذشت و چنین نوشت ( کنارماه دودی تا لب دورش / به کام تشنه می ریزم ) که هم ( ماه دودی ) بتوان خواند و هم کنارماه، دودی تا لب دورش به کام تشنه می ریزم . درواقع امکان خوانش های مختلف را از خواننده نگیریم و ترکیبمان را یک بعدی نکنیم . مثل جمله زیر که اگر حرف کسره وجود نداشت ، امکان دوگونه خواندن برایش فراهم است
(کنار مردگی ‎های غمِ شب ‎نامه می‎خوابم)
الف :( کنار مردگی های غمِ شب، نامه می خوانم )
ب : ( کنار مردگی های غم، شب نامه می خوانم)
5 ــ گرچه از شاعر نباید انتظار یک مصلح اجتماعی داشت . وهمینکه با نگاه تیزبینش نارسایی ها را مطرح می کند وظیفه خود را انجام داده است ولی انتظارهم نداریم که اگر انرژی مثبتی تزریق نمیکند در انتها به هر دلیلی با چنین جمله هایی شعرشان را تمام کنند
( همان بهتر که بی طغیان
که بی فریاد
که بی کردار
به پایان آید این دفتر)
برای شاعر عزیز مان ارزوی توفیق بیشتری را رزو دارم
باقی بقایتان


0