شعرناب

فال مولانا!

در یکی از شبهای زمستانی سال 1365 شمسی در کنج خلوت خود نشسته بودم و دیوان غزلیات مولانا-معروف به دیوان غزلیات شمس تبریزی-را می خواندم.یکدفعه به ذهنم رسید که به دیوان مولانا تفالی بزنم.گفتم مرسوم است که ما ایرانیان اعم از خاص و عام همیشه به دیوان خواجه حافظ شیرازی تفال می زنیم و فال می گیریم ؛ من امشب می خواهم از مولانا فال بگیرم.فاتحه ای نثار ارواح طیّبه ی مولانا و شمس کردم ، سه بار صلوات فرستادم و لای دیوان قطور غزلیات مولانا را گشودم.غزلی-یا بهتراست بگویم قصیده ای-بیست و پنج بیتی با این مطلع آمد:
ای باغبان ای باغبان آمـــــد خزان آمـــــد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان
غزل را ادامه دادم که ناگهان گویی برق سه فاز بر من وصل شد!می دانید چرا؟چون در اواسط غزل به این دوبیت رسیدم:
ای آفتاب «خوش عمل» باز آ سوی برج حمل
نی یخ گذار و نی وحل عنبرفشان عنبرفشان
گلزار را پر خنـــده کن وان مردگان را زنده کن
مر حشر را تابنده کن هین العیان هین العیان
هیجان زده شدم ، اشک در دیدگانم جمع شد و هدیه به روح بلند مولانای کاشف اسرار ضمیر ، سوره ی مبارکه ی حشر را تلاوت کردم.


0