شریعتی ؛ دوست داشتن و عشق ورزیدن از سال ها پیش ، چیزی بر چهره ام چنگ میکشید . گاه و بی گاه ،اینجا و آنجا می دیدم و می شنیدم که «دوست داشتن از عشق برتر است» .آری؛ این ، عنوانِ بخشی استاز کتاب «کویر» معلم بزرگ ، شریعتی.اینک آمده ام پس ازپیمودن کویر ، گستاخی کنمو گزافه بگویم . شریعتیدر کتاب خود، «دوست داشتن» و «عشق ورزیدن»را به زیرذره بیننگاهِریزبین خود می بَرد و سخت می کوشد ،معنایی ژرف ومفهومیروشن ازآنها به دست دهد . من نیز باور دارم اگراین دو همان باشند کهویدر «کویر» آورده ،آنگاه «دوست داشتن» از «عشق ورزیدن» برتر است .ولی ، اینگفتۀ شریعتیرا - به دور از هر گونه غرض و غرور- نمی توانم پذیرفت. من هیچ کجا ،تعریف و نشانی از عشق، آن گونهکه هست ومی دانم و می بینم، نیافته ا م. شاید این، ریشه در رازی دارد؛ در این که عشق تا کنون در وادیِ واژه نگنجیده است. چه بسا بهتر آن که تاآشکار شدن این راز نهان، به برتری یکی بر دیگرینپردازم.از این رو ، پایه و شیوۀ مقایسۀ شریعتی رابجا و روا نمی دانم؛ گوییدر پیِاثبات برتری کالایی است بر کالایی دیگر و یا از برتریِ میانه روی بر تندرَوی و یا صلح بر جنگ سخن می رانَد ! از این گذشته ، از یاد نبریم ، بی گمان ، به کارگیری ابزار مقایسه در برخی اززمینه ها، کاریناسودمند و نابجاست ؛ آنچنان که برای تعیین برتریدستبر پاو یادَمبر بازدم ، راه به ناکجا خواهیم بُرد . براستی ،اگر از ما بپرسند ،موجودیت هایی مانند «خداوند، زندگی ، خوشبختی و ...» چیستند ، چهخواهیم گفت؟ تعریفو معنایی کهارایه می کنیم ، چه مایه با دیگران همخوانی دارد ؟ذهن پرسشگر من نیز چون شما می پرسد: «شریعتیبا آگاهی از ویرانگری عشق ،چگونه زندگی کرد؟آیا عشق به خداوند و مردمبه زندگی اش پایان داد یا دوست داشتن آنها و یا هیچ یک ؟» سخنم به پایان نرسید.ولی، می دانید از پُرگوییمی پرهیزم . من ، این کمترین ، هم در گرفتن آیینه ای تمام قد در برابر «عشق»و گشودنِ این گرهِ ناگشوده درمانده ام وهیچ گاه ، راهِ ناهموار بزرگ شدن را کوچک شمردنِاندیشه و باور بزرگاننمی پندارم .
|