شعرناب

چرا؟!


زن عشق می‌كارد و كینه درو می‌كند
دیه‌اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر…
می‌تواند تنها یك همسر داشته باشد
و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی!
برای ازدواجش (در هر سنی) اجازه‌ی ولی لازم است
و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانون‌گذار می‌توانی ازدواج كنی
در محبسی به نام بكارت زندانی است و تو…
او كتک می‌خورد و تو محاكمه نمی‌شوی!
او می‌زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می‌كنی
او درد می‌كشد و تو نگرانی كه كودک دختر نباشد!!
او بی‌خوابی می‌كشد و تو خواب حوریان بهشتی را می‌بینی!
او مادر می‌شود و همه جا می‌پرسند نام پدر؟
و هر روز او متولد می‌شود، عاشق می‌شود، مادر می‌شود،
پیر می‌شود و می‌میرد…
و قرن‌هاست که او، عشق می‌کارد و کینه درو می‌کند
چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت
زمانِ جوانیِ بر باد رفته‌اش را می‌بیند و در قدم‌های لرزان مردش
گام‌های شتابزده جوانی برای رفتن و درد‌های منقطع قلب مرد
سینه‌ای را به یاد می‌آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد
رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می‌کند…
و این‌ها همه کینه است که کاشته می‌شود در قلب مالامال از درد…!
و این رنج است
علی شریعتی


0