سوتی سلام برگل شاعران همه ی ما شده که در زندگیمون لحظاتی رو داشته باشیم که ناخواسته باعث خنده ی دیگران بشه ببینم کی با دل و جرئت تره که اینجا بنویسه و باعث خنده ی ماهم بشه!!! واما من: دو سه سال پیش وقتی سوم دبیرستان بودم، یه روز سرویس مدرسه خراب شدو مجبور شدیم هرکی خودش بره، زمستون بود و برف و بوران یخ لیز همه جا !!! من طبق معمول تاکسی گرفتم و موقع پیاده شدن ، وقتی جفت پاهامو گذاشتم رو زمین و درو بستم ،یخ بود آخه،،، لیز خوردمو افتادم تو جوب بزرگ!!! جوبم تا لبه پر از آب و گل و تیکه های یخ بود چشمتون روز بد نبینه آبروم رفت!!! تا کمر گلی شده بودم و خیس!!! راننده از خنده نمیتونست بقیه پولمو بهم برگردونه..... حالا نوبت شماست! سوتی های خوشگلتونو بنویسین برامون....
|