شعرناب

سوتی


سلام برگل شاعران
همه ی ما شده که در زندگیمون لحظاتی رو داشته باشیم
که ناخواسته باعث خنده ی دیگران بشه
ببینم کی با دل و جرئت تره که اینجا بنویسه و
باعث خنده ی ماهم بشه!!!
واما من:
دو سه سال پیش وقتی سوم دبیرستان بودم، یه روز سرویس مدرسه
خراب شدو مجبور شدیم هرکی خودش بره،
زمستون بود و برف و بوران یخ لیز همه جا !!!
من طبق معمول تاکسی گرفتم و موقع پیاده شدن ،
وقتی جفت پاهامو گذاشتم رو زمین و درو بستم ،یخ بود آخه،،،
لیز خوردمو افتادم تو جوب بزرگ!!!
جوبم تا لبه پر از آب و گل و تیکه های یخ بود
چشمتون روز بد نبینه آبروم رفت!!!
تا کمر گلی شده بودم و خیس!!!
راننده از خنده نمیتونست بقیه پولمو بهم برگردونه.....
حالا نوبت شماست! سوتی های خوشگلتونو بنویسین برامون....


0