شعرناب

پیامکی به بزرگی هرویین


رفت. نتوانستم جلوی رفتنش را بیرم. او رفت و من را در منگنه قرار داد. منگنه پیدا کردن جوابی که می دانستم اگر توجیه کننده نباشد، زندگی خودم و او را به هم خواهد ریخت. من اشتباه فرستاده بودم. فقط اشتباه. : "سلام ملوسک. خوفی عسلم". و این پایان زندگی او بود و یک عمر عذاب و جدان من. پیام اشتباه ارسال شده بود. شوهرش گوشی را برداشته بود. پیامک را خوانده بود. به من زنگ زد. من حواسم نبود که شماره را اشتباه نوشته ام. شوهرش صدای این طرف گوشی را شنید. من یک مرد بودم.
برای همیشه ارسال این یک پیامک، من و او را که ناشناس بود، بیچاره کرد.


0