شعرناب

شعله

شمعی را روشن کردم.
در تنهایی خود ارمیدم.
نگاهم به شمع، با خودم گویم :
شمع میسوزد یا نخ،گویا شعله میسوزد،نخ رو به فنا میرود.پروانه کجاست تا لذت سوختن نخ را ببرد.
به خدا گفتم ،:فرشته هایت را برای محافظت از نخ نمیفرستی.
نسیمی آمد شعله خاموش شد.
من بخواب رفتم آرام همچون مرگ.


0