شعرناب

تقدیم به دختران سرزمینم

لحظه های ناب
مقدس شدند به نام تو
ای انسان
ای اشرف مخلوقات
هنگامی که خدا تورا آفرید
به خودش آفرین گفت
یک آفرین از نوع جانانه
متبرک
نمیدانم چرا
قدر خود را نمیدانی!!
تک تک سلول های وجودت
عشق را به فریاد میکشد
گرم است و آتشین
درددارد
عَین،شین،قاف
لبریز از عشقی اما
خودت راکم ترین میدانی
به هوش باش
دردایره ی قِسمت
کجا ایستاده ایی؟؟
تورا برای وجودِپاک خودت میخواهند؟؟
یابرای عشق وهوسی زود گذر؟؟
ای گوهرِ پاک ونایاب
ای تجلی روح خدا
دریاب دراین وادی
چه کسی از عمق وجود دوستت دارد؟؟
زمان میگذرد
تو میمانی و اندوه
ولحظه هایی که فقط رویایی بود وبس
میرود میرود میرود
گویی اصلا به دنیا نیامده
وروزی نبوده ست
سرشار از احساس
حالا از احساس تهی
دخترم حواست به خودت باشد.
آنکس که تو را بخواهد اگر زمین وزمان و دنیا برایش سخت باشد می ماند
آنکس که فقط تورا برای هوس بخواهد
تورا نادیده میگیرد و میرود و میرود
وگرگ میشود
گرگی درنده که فقط قاتلِ زمان توست
حواست هست؟؟
دوست دارم
قربانت شوم
برایش معنا ندارد..
مبهم است
پیچیده..
برای داشتن چنین شخصی التماس نکن
التماس گوهر وجودت را به غارت می برد
ماندنی می ماند
رفتنی میرود
تمااام
۳ شهریور۱۴۰۲
فریال امینا
الهی که دخترانم ازحمله ی گرگ های درنده درامان باشند


0