شعرناب

به یاد احمدرضا احمدی

من همیشه با سه واژه زندگی كرده‌ام
راه‌ها رفته‌ام
بازی‌ها كرده‌ام
درخت
پرنده
‌آسمان
من همیشه در آرزوی واژه‌های دیگر بودم
به مادرم می‌گفتم
از بازار واژه بخرید
مگر سبدتان جا ندارد؟
می‌گفت
با همین سه واژه زندگی کن
با هم صحبت كنید
با هم فال بگیرید
كم داشتن واژه فقر نیست
من می‌دانستم كه فقر مدادرنگی نداشتن
بیشتر از فقر كم‌واژگی ست
وقتی با درخت بودم
پرنده می‌گفت
درخت را باید با رنگ سبز نوشت
تا من آرزوی پرواز كنم
من درخت را فقط با مداد زرد می‌توانستم بنویسم
تنها مدادی كه داشتم
و پرنده در زردی
واژه‌ی درخت را پاییزی می‌دید
و قهر می‌كرد
صبح امروز به مادرم گفتم
برای احمدرضا مداد رنگی بخرید
مادرم خندید:
درد شما را واژه دوا می‌كند.
احمدرضا احمدی


2