با من بمان با من بمان دلم به امید وصال تو ... آرام گرفته بود وآرزویم گوشه چشمی نظر و قلبی لبریز از واژه ی ... ودستان گرمی چون ریگهای داغ تابستانِ شَهرم آرزوی دیرینه را نمایان میکرد ولی.. افسوس تک نیم نگاهی داشتی آنهم به نرخ رفتنت وفریادی به بلندای آوای سکوت که خانه ی دل را به آتش میکشید و... ساز زیبایی نواختی که بر دل نشست اما حیف... که نوایش نوای رفتن تو بودو تنهایی من... برگرد تا در آیینه ی ماندن تو آینده ی پر موجم صاف گردد. حسین سپهری ماهشهر خوزستان9آبان91
|